کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متظاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متظاهر
لغتنامه دهخدا
متظاهر. [ م ُ ت َ هَِ] (ع ص ) یارمند شونده با هم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). پشت به پشت پیوسته و یکدیگر را معاونت و یاری کرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پشت کننده به یکدیگر (ضد معنی اول ). (از تاج الع...
-
جستوجو در متن
-
کرامات فروش
لغتنامه دهخدا
کرامات فروش . [ ک َ ف ُ ] (نف مرکب ) متظاهر به داشتن کرامات . عرضه کننده ٔ کرامات ریائی : ای کرامات فروشان دم و افسون شماعلت افزود که معلول ریائید همه .خاقانی .
-
صورت ساز
لغتنامه دهخدا
صورت ساز. [ رَ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ صورت . مصور. نقاش . صورتگر : از نسیم نفسم در چمن صورت سازبشکفد غنچه ٔ تصویر بصد شادابی . سالک یزدی (از آنندراج ).|| ظاهرساز. ریاکار. متظاهر. مزور. حیله گر. رجوع به صورت سازی شود.
-
زهدفروشنده
لغتنامه دهخدا
زهدفروشنده . [ زُ ف ُ ش َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زهدفروش . زاهدنما. متظاهر به زهد و تقوی : ای زهدفروشنده تو از قال و مقالی با مرکب و با ضیعت و باسندس و مالی . ناصرخسرو.رجوع به زهد و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
نیکی فروش
لغتنامه دهخدا
نیکی فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مرائی . (یادداشت مؤلف ). متظاهر به صلاح . ریاکار : منمای و مشنوان عمل خویش را به خلق زیرا عمل نهفته ز هر چشم و گوش به نشنیده ای که پیر هریوت چه گفته است سبزی فروش شهر ز نیکی فروش به .خواجه عبداﷲ.
-
زهدفروش
لغتنامه دهخدا
زهدفروش . [ زُ ف ُ] (نف مرکب ) زهدفروشنده . متظاهر به زهد. کسی که تظاهر به زهد و تقوی کند بی آنکه زاهد باشد : مبوس جز لب ساقی و جام می حافظکه دست زهدفروشان خطاست بوسیدن . حافظ.نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست . حافظ.رجوع ...
-
شتاب نما
لغتنامه دهخدا
شتاب نما. [ ش ِ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) آنکه نماید که می شتابد. متظاهر به شتافتن . شتاب نماینده . || (اِ مرکب ) آلتی است به شکل ساعت که در واحد زمان یا زمانی معین شتاب اجسام متحرک را نشان میدهد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
یدک کشیدن
لغتنامه دهخدا
یدک کشیدن . [ ی َ دَک ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) یدک کشی . افسار اسب جنیبت را در دست گرفتن و با خود حرکت دادن .- امثال : اگر دو بز داشته باشد یکی را یدک می کشد ؛ متظاهر و خودنما و خودفروش است که ثروت خود را به مردم می نماید.|| علاوه بر وظیفه ٔ خود،...
-
خودنمای
لغتنامه دهخدا
خودنمای . [ خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) شخصی را گویند که خود را بمردم وانماید. (برهان قاطع). متکبر. خودستا. (ناظم الاطباء). متظاهر. معجب . خودنما : کس از دست جور زبانها نرست وگر خودنمایست و گر خودپرست . سعدی (بوستان ).بسا خودنمایان بیهو...
-
متصوفه
لغتنامه دهخدا
متصوفه . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ف َ ] (ع ص ، اِ) گروه صوفی . (ناظم الاطباء). گروه متصوفیان . کسانی که خود را صوفی نمایند. متظاهر به تصوف و صوفی نما. طالبان حق دوطایفه اند: متصوفه و ملامیه . متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و به بعضی...
-
بطبطة
لغتنامه دهخدا
بطبطة. [ ب َ ب َ طَ ](ع مص ) آواز کردن مرغابی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) : و بطبطه ٔ بط و قطقطه ٔ قطانوای ... در جهان بوقلمون متظاهر ساخت . (دره ٔ نادره چ انجمن آثار ملی سال 1341 هَ . ش . ص 11). || غوطه زدن مرغابی در آب . (از ناظم ...
-
سگ دل
لغتنامه دهخدا
سگ دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل . (آنندراج ) (رشیدی ) : خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وه وه عوا شنوند. خاقانی .همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم زیراغم معشوق سگدل هست بر عشاق سگجانش . خاقانی .فرمود به سگدلان درگاه تا پیش...
-
مرائی
لغتنامه دهخدا
مرائی . [ م ُ ] (ع ص ) (از «رأی ») ریاکار. (منتهی الارب ). ریاکننده . خودنما. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکی فروش .(یادداشت مؤلف ). متظاهر. سالوس . اهل زرق و ریا. ج ،مراؤون : مرائیان را به حطام دنیا بتوان دانست . (تاریخ بیهقی ص 523). و منافقان و ...
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (ع ص ، اِ) آنکه چیزی را ترک گوید و از آن اعراض کند. (از اقرب الموارد). || آنکه دنیا را برای آخرت ترک کند. (المنجد). آنکه خواهش و رغبت دنیا ندارد و از مال و جاه و ناموس تعلق نگیرد. (لطائف اللغات ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج )...