کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متشنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متشنج
لغتنامه دهخدا
متشنج . [ م ُ ت َ ش َن ْ ن ِ ] (ع ص ) پوست درکشیده و ترنجیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بانورد. چین خورده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عضو درکشیده و متقلص شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشنج...
-
جستوجو در متن
-
قفارش
لغتنامه دهخدا
قفارش . [ ق َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَنْفَرِش به معنی پیرزن کهنسال متشنج . (اقرب الموارد).
-
چین خورده
لغتنامه دهخدا
چین خورده . [ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) با چین . نوردیده و شکن گرفته . متشنج . با نورد.
-
داءالدور
لغتنامه دهخدا
داءالدور. [ ئُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) مرض مخصوص گوسفند و گاوو در آن حیوان متشنج شود و بدور خود چرخیدن گیرد.
-
آژنگ گرفتن
لغتنامه دهخدا
آژنگ گرفتن . [ ژَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چین ، شکن ، شکنج ، گره ، انجوغ پیدا کردن . ترنجیدن . نورد پیدا کردن . منقبض شدن . متشنج گشتن . تقلص .
-
موقفان
لغتنامه دهخدا
موقفان . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو رگ پنهان در استخوان گرداگرد دبر که چون متشنج شوند انسان قادر بر ایستادن نیست و هرگاه آن راقطع کنند می میرد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تشنج
لغتنامه دهخدا
تشنج . [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] (ع مص ) انجوغ گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). درکشیدگی و ترنجیدگی پوست . یقال : تشنج جلده ؛ ای تقبض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیده شدن عضو که از حرکت انبساطی بازماند، خواه از برودت ، خواه از یبوست ...
-
شرحه کردن
لغتنامه دهخدا
شرحه کردن . [ ش َ ح َ / ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه و جدا کردن تکه های آن از یکدیگر. تشریح . (تاج المصادر بیهقی ) : عضو متشنج را دنبه شرحه کردن و برنهادن و بستن و ناگشادن تاگنده شود... علاجی صواب است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
ناآرام
لغتنامه دهخدا
ناآرام . (ص مرکب ) بدون آرامش . بی ثبات . که آرام و سکون ندارد. || شتابگر. عجول . || ناآسوده . بی آسایش . بی تاب . بی شکیب . ناراحت . بیقرار. مضطرب .که اطمینان قلب ندارد. آشفته دل . وسواسی . || ناامن . بدون امنیت . آشفته . پر آشوب . متشنج . که ایمنی ...
-
چهارچنگولی
لغتنامه دهخدا
چهارچنگولی . [ چ َ / چ ِ چ َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) تن و دست و پای کژ و خشک شده . || در تداول عامه بدن متشنج و خشک . رجوع به چارچنگولی شود.- چهارچنگولی ماندن ؛ حرکت نتوانستن از کثرت درد، که در ناحیه ٔ کمر و پشت از قولنج و غیره عارض شود.
-
چارچنگولی
لغتنامه دهخدا
چارچنگولی . [ چ َ ] (ص نسبی ) تن و دست و پای کژ و خشک شده . با دستها و پاهای خشک شده در حالی که جمع و خم شده باشد. با دست و پای جمع شده و شخ مانده چنانکه مرده ای یامغشی ٌ علیهی . خشک مانده با دستها و پاهای بسوی تنه گرد آمده چون مبتلا بفالجی یا از سرم...
-
تخدد
لغتنامه دهخدا
تخدد. [ ت َ خ َدْ دُ ] (ع مص ) تخدد لحم ؛ تخدیدآن . (منتهی الارب ). لاغر شدن و کم گردیدن گوشت کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انجوغ گرفتن و لاغرشدن . (منتهی الارب ). در هم کشیده شدن و لاغر شدن اندام . (آنندراج ). درکشیدگی و ترنجیدگی گوشت ....
-
مقعد
لغتنامه دهخدا
مقعد. [ م ُ ع َ ] (ع ص ) برجای مانده . (مهذب الاسماء). قعادزده و برجای مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قعادزده . (ناظم الاطباء). مبتلا به درد قعاد. (از اقرب الموارد). زمین گیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح پزشکی ، بیماری را گویندکه به عل...
-
نورد
لغتنامه دهخدا
نورد. [ ن َ وَ ] (ص ) درخورنده . (لغت فرس اسدی ص 86) (اوبهی ). درخور. پسندیده . (صحاح الفرس ص 84) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). لایق . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). پسندکرده شده . (برهان قاطع). مناسب . (انجمن آرا) (آنندراج ). زیبا. (فر...