کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مترتب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مترتب
لغتنامه دهخدا
مترتب . [ م ُ ت َ رَت ْ ت ِ ] (ع ص ) بر جای ایستنده . (آنندراج ). استوار و ثابت و بر جای ایستاده . (ناظم الاطباء). || برقرار در رتبه ومحل خود. ج ، مترتبین . (فرهنگ فارسی معین ). || نتیجه . حاصل . (فرهنگ فارسی ایضاً). || ترتیب داده شده و مقرر شده . ||...
-
جستوجو در متن
-
بی فیض
لغتنامه دهخدا
بی فیض . [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + فیض ) بی خیر. کسی که فایده ونیکی او به دیگران نرسد و از وجود وی فایده برای کسی مترتب نگردد. (ناظم الاطباء). و رجوع به فیض شود.
-
دخیل شدن
لغتنامه دهخدا
دخیل شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دخیل کسی شدن ؛ به او ملتجی شدن . پناه بردن : اگر چه در میان افغان چادر بر سر کسی انداختن علامت دخیل شدن است ... فائده ای از این گفتگوی ودخیل شدن مترتب نگردید. (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
صیغالعقود
لغتنامه دهخدا
صیغالعقود. [ ی َ غُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) صیغه های عقد. الفاظ مخصوصی که در معاملات ، نکاح ، طلاق ، اجاره و غیره خوانده میشود و اثر شرعی مقصود مترتب بر اجرای آن الفاظ است وعقد و ایقاع بدون خواندن آن صیغه اثر شرعی ندارد.
-
شاخ بر شاخ زدن
لغتنامه دهخدا
شاخ بر شاخ زدن . [ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بر شاخ و برگ چیزی افزودن و فروع پی در پی بر یک اصل مترتب کردن . (مقدمه ٔ التفهیم چ جلال همائی ص قسح ) : کی باز گردند از چیزی که عمر بدان بگذاشتند و کتابها پر کردند از حکمهای سه گانی بر آن و شاخ بر شاخ زدن . (ا...
-
بی کاره
لغتنامه دهخدا
بی کاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) آنکه هیچ کاری ندارد. بی کار. بی اشتغال . بی شغل . (از یادداشت مؤلف ). || بی هنر. نادان در هنر و صنعت . (یادداشت مؤلف ). || آنکه به هیچ کار نشاید. عاطل . (از یادداشت مؤلف ). || بی فایده و بی مصرف . بیسود: مردمان بیکا...
-
ترتب
لغتنامه دهخدا
ترتب . [ ت َ رَت ْ ت ُ ] (ع مص ) بر جای ایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر جای ایستادن و بی حرکت بودن . (از المنجد). || راست و درست شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِ) (اصطلاح فقه ) آنست که درآن واحد طلب نسبت بدو شیئی ...
-
خون ریزش
لغتنامه دهخدا
خون ریزش . [ زِ ] (اِمص مرکب ) خون ریزی . سفک دماء. (یادداشت بخط مؤلف ) : مالی بزرگ فرمود تا صدقه بدادند که بیخون ریزش صلح افتاد. (تاریخ بیهقی ). لشکرش گفتند این چیزی است که اومی داند بی رنج و خون ریزش رنج اسکندر از ما بردارد. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ س...
-
متصرفه
لغتنامه دهخدا
متصرفه . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ف َ ] (ع ص ) مالک شده و در تصرف و در ملکیت و دارا. (ناظم الاطباء).- قوه ٔ متصرفه ؛ قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجوده در خیال و معانی موجوده در حافظه است . این قوت اگر عاقله را بکار ب...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن هارون بردعی ، مکنی به ابوالعباس . از عرفای مائه ٔ چهارم هجری است . ابوبکر طاهری و ابومحمد مرتعش را دیده و نسبت به ابومحمد مرتعش رساند. و از کلام اوست که گفته :که از دیدارش منفعت نبری از سخنش سود نخواهی برد. هم از کل...
-
صحة
لغتنامه دهخدا
صحة. [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ) تندرست شدن پس از بیماری . (منتهی الارب ). تن درست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صحت و مرض از کیفیات نفسانیه است و ابن سینا گوید صحت ملکه و یا حالتی است که بدان افعال بدرستی صادر ...
-
صحیح و اعم
لغتنامه دهخدا
صحیح و اعم . [ ص َ ح ُ اَ ع َم م ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول فقه ) حاصل آن اینکه در صورت ثبوت حقیقت شرعیه آیا الفاظی که شارع اسلام برابر ماهیات مجعوله و مخترعة اعم از عبادات مانند صلوة، حج ، صوم ، زکوة و یا معاملات وضع کرده است ، خاص ماهیت...
-
بی نور
لغتنامه دهخدا
بی نور. (ص مرکب ) (از: بی + نور) بی فروغ . (آنندراج ). بدون روشنی . (ناظم الاطباء). که نور ندارد : بسوزد بدوزد دل و دست دانابه بی خیر خارش به بی نور نارش . ناصرخسرو.این تیره و بی نور تن امروز بجانست آراسته چون باغ به نیسان و به آذار. ناصرخسرو.خمیده گ...
-
یهوه
لغتنامه دهخدا
یهوه . [ ی َ هَُ وَ ] (اِخ ) نام خدای تعالی نزد یهود. (یادداشت مؤلف ). یهوه از آغاز نام خدای مطلق قوم موسی نبود بلکه پیش از زمان وی بنی اسرائیل او را در رأس سه گروه نیمه خدایان : کروبیون (ابرها)، صرافیون (مارهای بالدار) و الوهیون (خدایان گله های اب...