کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متذکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متذکر
لغتنامه دهخدا
متذکر. [ م ُ ت َ ذَک ْ ک ِ ](ع ص ) یاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). یاد کننده و در خاطر آورنده . (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده . به یاد آورنده . || پند گیرنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تذکر شود. || یاد آمدن چیز از یاد رف...
-
واژههای همآوا
-
متزکر
لغتنامه دهخدا
متزکر. [ م ُ ت َ زَک ْ ک ِ ] (ع ص ) طفل نیکوحال . (آنندراج ). کودک نیکوحال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کسی که ترقی می کند و بختیار می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || پرشده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ||...
-
جستوجو در متن
-
سبحه دار
لغتنامه دهخدا
سبحه دار. [ س ُ ح َ / ح ِ ] (نف مرکب ) ذاکر. (شرفنامه ٔ منیری ). عابد و متذکر. (ناظم الاطباء). || مستغفر. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
فرزنشاد
لغتنامه دهخدا
فرزنشاد. [ ف َ زَ ] (اِ مرکب ) مراقبه است که سر به جیب فروبردن و متفکر و متذکر بودن ویشه درونان یعنی صاف درونان صاحب حال و سالکان ذاکرصاحب کمال باشد. (آنندراج ). رجوع به فرزندشاد شود.
-
گرک
لغتنامه دهخدا
گرک . [ ] (اِ) در الجماهر 37 (فهرست ) به کاف فارسی مابین گاوزون و گرک یزد ضبط شده ولی در صفحات 215 و 216 متن که سنگ سفید معنی کرده به کاف آورده است . دزی در ذیل کلمه ٔ حجر، حجرالکزک آورده و متذکر شده که در نسخه ٔ دیگری با «ر» آمده است . رجوع به حجرال...
-
سر افتادن
لغتنامه دهخدا
سر افتادن . [ س َ اُ دَ ] (مص مرکب ) از حد متجاوز بودن . (آنندراج ) (غیاث ). || کنایه از غالب و افزون آمدن . (آنندراج ) : چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود. محسن تأثیر.|| ملتفت شدن . متذکر شدن . تنبیه شدن .
-
عبدالباسط
لغتنامه دهخدا
عبدالباسط. [ ع َ دُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن خلیل بن شاهین الملطی . وی از مورخان است که فقه حنفی نیز آموخت . تولد او به ملطیه بود. در دمشق و قاهره علم آموخت به سال 920 هَ . ق . بمرض سل درگذشت . از تألیفات اوست : الروض الباسم فی حوادث العمر و التراجم که ت...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل . وی از زهاد و معاصر با مهدی خلیفه است . در کتاب الوزراء و الکتّاب آمده است که صالح نزد مهدی رفت و او را موعظت کرد و سیرت عمرین را متذکر شد، صالح در پاسخ گفت : زمانه فاسد و مردمان دیگرگون شده اند و عادات نو پدید گش...
-
ارماذن
لغتنامه دهخدا
ارماذن . [ ] (اِخ ) نام کاهنی که زبان بطعن مذهب ارسطو دراز کرده ، عبده ٔ اصنام را بر ایذای او اغوا می کرد. (حبط ج 1 ص 59). و او همانست که شهرزوری درباره ٔ وی گفته ، پس از فوت اسکندر ارسطو به آتن بازگشت و مدت ده سال مشغول تعلیم و تدریس بود تا یکی از ر...
-
گشت برگشت
لغتنامه دهخدا
گشت برگشت . [ گ َ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) پیچ برپیچ . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) نام رستنی بود بر هم پیچیده ، مانند ریسمان بهم تافته و از پنج عدد بیشتر نمی باشد و قاطع شهوت است و اگرطفلی در گهواره گریه بسیار کند در زیر او قدری از آن بگذارند آرام ...
-
وابلی
لغتنامه دهخدا
وابلی . [ ب ِ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن محمدبن الطبل بن وابل الازدی الوابلی مکنی به ابوبکر - منسوب به وابل نیای بنی وابل - الانباری . از اهل انبارو از محدثان بود از احمدبن یعقوب القریحی حدیث سماع کرد. و ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲالصوری از او روایت دارد و م...
-
طاخک
لغتنامه دهخدا
طاخک . [ خ َ ] (اِ) نوعی از درخت که آن را طاق گویند. و به عربی علقم (؟) خوانند. بعضی گویند میوه ٔ درخت طاق است . بعضی دیگر گویند ثمره ٔ درختی است که آن را در گرگان زهر زمین گویند، اگر بهائم برگ آن را بخورند بمیرند. (برهان قاطع). در حاشیه ٔ برهان قاطع...
-
تبیع
لغتنامه دهخدا
تبیع. [ ت َ ] (ع اِ) گوساله را گویند. مؤنث : تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوة گوید: تبیع نرینه بچه ٔ گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است . بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دو...