کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متداول شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باب شدن
لغتنامه دهخدا
باب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متداول . معمول . مرسوم . مد شدن . رجوع به باب شود.
-
معمول شدن
لغتنامه دهخدا
معمول شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عمل شدن . به کار بسته شدن : به هر خدمت که مقرر گردد چاکرانه معمول خواهد شد. (منشآت قائم مقام ). || مرسوم شدن . رایج گشتن . متداول شدن .
-
شیوع یافتن
لغتنامه دهخدا
شیوع یافتن . [ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) مشهور و متداول شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شیوع
لغتنامه دهخدا
شیوع . [ ش ُ ] (ع مص ) شیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). آشکارا شدن خبر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار). آشکارا شدن .(ترجمان القرآن جرجانی ص 63). رجوع به شیع شود. || مشهور و متداول شدن...
-
مد
لغتنامه دهخدا
مد. [ م ُ] (فرانسوی ، اِ) روش و طریقه ٔ موقت که طبق ذوق و سلیقه ٔ اهل زمان طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم کند. باب . باب روز. آئین . (فرهنگ فارسی معین ). باب . متداول . معمول . رایج .شیوه ٔ متداول و باب زمان در شؤون زندگی اجتماعی .- از مد ا...
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب ِ رُ ] (اِ) نردبانی از یک شاخه ٔ درخت کرده برای بر شدن به درختهای مرکبات و چیدن میوه ، و آن در مازندران متداول است . (از یادداشت دهخدا).
-
درگیر شدن
لغتنامه دهخدا
درگیر شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرفتار شدن . دچار آمدن . دچار خوردن . برخورد کردن . مواجه شدن . در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن ، و این بیشتر در اصطلاح نظامی متداول است . || شروع شدن . درگرفتن . آغازیدن : درگیر شدن جنگ بین المللی . (یادداشت م...
-
افلیج
لغتنامه دهخدا
افلیج . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) فالج . سستی و فروهشتگی که درنیمه ٔ بدن یا در تمام آن حادث گردد. (ناظم الاطباء). || (ص ) بمعنی مفلوج که در فارسی متداول است و ظاهراً در عربی نیامده است . (یادداشت مؤلف ).- افلیج گرفتن ؛ مبتلا به فالج شدن .
-
لنگ انداختن
لغتنامه دهخدا
لنگ انداختن . [ ل ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) عملی که مرشد در گود زورخانه کند جدا کردن دو کشتی گیر را ازیکدیگر و این کلمه از گود زورخانه باب و متداول شده است ، و آن چنان است که مرشد از جایگاه خویش لنگی گرد کند و بر سر دو کشتی گیر که گرم کشش و کوشش اند اندا...
-
مانده گردیدن
لغتنامه دهخدا
مانده گردیدن . [ دَ / دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . خسته شدن (به معنی متداول امروز). فرسوده شدن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). از دست دادن نیروی بدنی : مگر مانده گردند و سستی کنندبه جنگ اندرون پیشدستی کنند. فردوسی .به مجلس اندر تا ایستاده ای د...
-
منطمس
لغتنامه دهخدا
منطمس . [ م ُ طَ م ِ ] (ع ص ) فرونشیننده و نیست و محوشونده . (غیاث ) (آنندراج ). پوشیده شده .محوشده . ناپدیدگشته و پاک شده و ازمیان رفته (چون خط و اثر و جز آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا) : - منطمس شدن ؛ محو شدن . از میان رفتن . ناپدید شدن : کی شود دریا...
-
زحمت افزا
لغتنامه دهخدا
زحمت افزا. [زَ م َ اَ ] (نف مرکب ) زحمت افزاینده . زحمت دهنده . مصدع . مزاحم . زحمت فزا. این کلمه از جمله ٔ تعارفات متداول میان مردم در عصور اخیر و بویژه در نامه ها است .زحمت افزا شدن و زحمت افزا گشتن نیز بکار میبرند.
-
شخته
لغتنامه دهخدا
شخته . [ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ) شجام . شجد. شخد. شبی از زمستان صحو و بی ابر و سخت سرد. سرمای سخت خشک در شبهای زمستان پس از باریدن برف و صافی شدن هوا از ابر و مه . (یادداشت مؤلف ).- شخته کردن هوا ؛ نهایت سرد کردن که هر مایع قابل یخ بستن یخ بندد. (یاددا...
-
مانده شدن
لغتنامه دهخدا
مانده شدن . [ دَ /دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متوقف شدن و از کار افتادن ازتعب و خستگی . (ناظم الاطباء). بیش کار نتوانستن . خسته شدن (به معنی متداول امروز). کَل ّ. کلال . اعیاء. لغوب . استحسار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عاجز شدن . از کار افتادن . خسته ش...
-
بخیه
لغتنامه دهخدا
بخیه . [ ب َخ ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) آجیده و شکاف جامه ای که دوخته باشد. دوخت تنگ و مضبوط. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دوخت با آجیده های دراز وطولانی . شلال . (ناظم الاطباء). کوکی که روی پارچه با دست یا چرخ خیاطی بزنند. (فرهنگ فارسی معین ). دوختن...