کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متداول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متداول
لغتنامه دهخدا
متداول . [ م ُ ت َ وَ ] (ع ص ) از یکدیگر نوبت به نوبت گرفته شده و دست به دست گردانیده شده . (آنندراج ) (غیاث ). واگردیده از حالی بحالی . || برخورد شده به این طرف و آن طرف . (ناظم الاطباء). || خمیده شده به راست و چپ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون )...
-
متداول
لغتنامه دهخدا
متداول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) فراگیرنده چیزی را نوبت به نوبت .(آنندراج ). گروهی که چیزی را دست به دست می گردانند.و نوبت به نوبت فرامی گیرند. || مأخوذ ازتازی ، رایج . روان و معمول و معلوم . (ناظم الاطباء).- متداول شدن ؛ رایج شدن و معمول شدن . (ناظم...
-
جستوجو در متن
-
لیغ
لغتنامه دهخدا
لیغ. (اِ) برگ نی (در رشت متداول است ).
-
ماهرات
لغتنامه دهخدا
ماهرات . (اِ) شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زبانی است «هند و آریائی » که در نواحی بمبئی متداول است . (از لاروس ).
-
تانگ
لغتنامه دهخدا
تانگ . (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ تانک انگلیسی است که در فارسی امروز متداول شده است . رجوع به تانک شود.
-
سایر بودن
لغتنامه دهخدا
سایر بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب )رایج بودن . متداول بودن . معمول بودن . رواج داشتن .
-
سایر کردن
لغتنامه دهخدا
سایر کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایج کردن . متداول . جاری کردن . معمول کردن .
-
نامعمول
لغتنامه دهخدا
نامعمول . [ م َ ] (ص مرکب ) که معمول و متداول نیست . متروک . دمده . که مرسوم و رایج نیست .
-
نامنسوخ
لغتنامه دهخدا
نامنسوخ . [ م َ ] (ص مرکب ) متداول . رایج . معمول . غیرمنسوخ .
-
لافند
لغتنامه دهخدا
لافند. [ ف َ ] (اِ) ریسمان (اعم از پنبه و غیره ). در گیلکی امروز هم متداول است .
-
اخ
لغتنامه دهخدا
اخ . [ اِ ] (ع صوت ) لفظی است که برای نشانیدن شتر گویند. و در فارسی «خِخ » متداول است .
-
باتا
لغتنامه دهخدا
باتا. (اِ) گیشدر. و باتا در پنجاب متداول است . رجوع به گیشدر شود.
-
باب بودن
لغتنامه دهخدا
باب بودن . [ دَ ] (مص مرکب )متداول . معمول . مرسوم . مد بودن . رجوع به باب شود.
-
بلغا
لغتنامه دهخدا
بلغا. [ ب ُ ل َ ] (ص ) صورت مخفف متداول در فارسی بلغاء. رجوع به بلغاء شود.