کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متخم
لغتنامه دهخدا
متخم . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) طعام ناگوار و سنگین و تخمه آورنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به متخمه و تخمه و ماده ٔ بعد شود.
-
متخم
لغتنامه دهخدا
متخم . [ م ُت ْ ت َ خ ِ ] (ع ص ) (از «وخ م ») تخمه زده از طعام . (آنندراج ). مزاحم شده به معده و ناگوارد در هضم . (ناظم الاطباء). و رجوع به متخمه و ماده ٔ قبل و تخمه شود.