کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متحمل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بلال
لغتنامه دهخدا
بلال . [ ب َ] (ع مص ) متحمل سختی شدن و نگون بخت گردیدن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بَلل . و رجوع به بلل شود.
-
خمار کشیدن
لغتنامه دهخدا
خمار کشیدن . [ خ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به حالت خماری درآمدن . خمار بودن . متحمل خماری شدن .
-
خسارت کشیدن
لغتنامه دهخدا
خسارت کشیدن . [ خ ِ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) متحمل خسارت شدن . ضرر بردن . زیان کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || تاوان دادن . جبران ضرر کسی را کردن .ضرر و زیان کسی را پرداختن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شکیبا شدن
لغتنامه دهخدا
شکیبا شدن . [ ش ِ / ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن . آرام شدن . متحمل شدن . صبرکردن : صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشودوگر امروز شکیبا شد فردا نشود. منوچهری .چه بودی کزین خواب زیرک فریب شکیبا شدی دیده ٔ ناشکیب . نظامی .شکیبا شد درین غم روزگاری نه درت...
-
شکیبنده
لغتنامه دهخدا
شکیبنده . [ ش ِ /ش َ ب َ دَ / دِ ] (نف ) صبرکننده و تحمل نماینده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). قانع. صابر. صبور. شکیبا. بردبار. متحمل . (یادداشت مؤلف ) : زچرخ آن نیابی شکیبنده باش به امید خود را فریبنده باش . نظامی .چو از مرگ بسیار یاد آو...
-
جفا دیدن
لغتنامه دهخدا
جفا دیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا و ستم شدن . بار ظلم و بیداد کسی را کشیدن : اگر گم کند راه آموزگارسزد گر جفا بیند از روزگار. فردوسی .هر آن طفل کو جور آموزگارنبیند، جفا بیند از روزگار.سعدی .جور و جفا دیدی و رنج و عتاب کشیدی . (گلس...
-
جفا کشیدن
لغتنامه دهخدا
جفا کشیدن .[ ج َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا وستم شدن . آزار و ظلم کسی را تحمل کردن : جفای عشق تو چندان که میکشد سعدی خیال عشق تو از سر نمیکند بیرون .سعدی .شرطست جفا کشیدن از یارخمرست و خمار و گلبن و خار. سعدی .ز دوستان بجفا سیر گش...
-
بلا کشیدن
لغتنامه دهخدا
بلا کشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) متحمل بلا شدن . رنج بردن . سختی کشیدن : چه مایه کشیدیم رنج و بلاازین اهرمن کیش دوش اژدها. فردوسی .بیا به قصه ٔ ایوب صابر مسکین بلای کرم کشید و نخفت بر بستر. ناصرخسرو.ملاح ... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سخت...
-
دانگی
لغتنامه دهخدا
دانگی . (ص نسبی ) منسوب به دانگ . || هم خرج شدن بطور تساوی در گردش و یا ناهار و یا شام . پیک نیک . شرکت در ادای مخارج و مهمانی و یا سفری یا خرید چیزی . مهمانی دانگی یا سفر دانگی آن است که هر فرد خرج خود را متحمل است یعنی با اینکه با یکدیگر چون خانواد...
-
احتکار
لغتنامه دهخدا
احتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی . غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب ). غله به نیت گرانی جمع کردن .(غیاث ). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن . احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است ب...
-
رنج کشیدن
لغتنامه دهخدا
رنج کشیدن . [ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل مشقت و سختی کردن . تعب و زحمت را متحمل شدن . زحمت کشیدن . رنج بردن . مقاسات . (دهار). تکلف . بخشم رنج چیزی بکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) : کشیدی ورا گفت بسیار رنج کنون برخور ای رنج دیده ز گنج . فردوسی ....
-
جفا بردن
لغتنامه دهخدا
جفا بردن . [ ج َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) متحمل جفا و ستم شدن . آزار و ظلم کسی را بر خود هموار کردن . تحمل جور و خشونت دیگری را کردن . جفا کشیدن : عیسی که دمش نداشت دودی میبرد جفای هر جهودی . نظامی .ز دشمن جفا بردی از بهر دوست که تریاک اکبر بود زهر دوست ....
-
شکیبا
لغتنامه دهخدا
شکیبا. [ ش ِ / ش َ ] (نف ) صبور. تحمل کننده . آرام گیرنده . متحمل . بردبار. صابر. (برهان ) (ناظم الاطباء). صبور. آرمیده . (فرهنگ اوبهی )(لغت فرس اسدی ). صبرکننده . (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا). صبار. صبیر. بردبار. صابر. آرام . باآرامش و متین ، و با...
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...
-
زحمت کشیدن
لغتنامه دهخدا
زحمت کشیدن . [ زَ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج کشیدن . (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (از خلاصه ٔ بهار عجم ). محنت کشیدن ، و متحمل آزار و رنج شدن . رنج بردن . (ناظم الاطباء). ناراحتی کشیدن . ملالت داشتن . ملول شدن : عقل ناچار کشد زحمت زآلایش نفس دا...