کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متجاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متجاهر
لغتنامه دهخدا
متجاهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کسی که آشکارا و بی پرده و حجاب کار می کند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). کسی که عمل خویش را به قصد آشکارا سازد. (فرهنگ فارسی معین ).- متجاهر به فسق ؛ آن که علانیه و آشکارا فسق می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به ...
-
جستوجو در متن
-
قرافصة
لغتنامه دهخدا
قرافصة. [ ق َ ف ِ ص َ ] (ع اِ) دزدان . (منتهی الأرب )(ناظم الاطباء). دزدان متجاهر. (از اقرب الموارد).
-
ابوالجارود
لغتنامه دهخدا
ابوالجارود. [ اَ بُل ْ ] (اِخ ) کنیت زیادبن ابی زیاد خراسانی . امام طائفه ٔجارودیه ، از غُلات زیدیه که متجاهر به سب ّ شیخین بوده است و لقب او سُرحوب است . ابن الندیم او را مکنی به ابوالنجم و نامش را زیادبن المنذر العبدی میگوید. و معاصر بوده است با جع...
-
آشکاره
لغتنامه دهخدا
آشکاره . [ ش ْ / ش ِ رَ / رِ ] (ص ، ق ، اِ)آشکار. آشکارا. پدید. هویدا. پیدا. ظاهر. معلوم : و سختی بعالم آشکاره گشت . (تاریخ سیستان ).گل عاشق شه است و چو دیدار او بدیدگشت آشکاره از دل راز نهان گل . مسعودسعد.فرصت شمر طریقه ٔ رندی که این نشان چون راه گن...
-
غیبت
لغتنامه دهخدا
غیبت . [ ب َ ] (ع اِمص ) عیب کسی در قفای او گفتن . (غیاث اللغات ). بدگویی در غیاب کسی . غیبَة. غَیبَة. غَیبَت . رجوع به غیبة شود. جرجانی گوید: غیبت یاد کردن بدیهای کسی در غیاب اوست ، بشرط آنکه شخص دارای آن بدیها باشد و در غیر این صورت بهتان است و اگر...
-
آشکار
لغتنامه دهخدا
آشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) (از پهلوی آشکاراک ) ظاهر. بارز. مشهود. مرئی . روشن . هویدا. پیدا. پدید. پدیدار. مکشوف . جلی . جلیه . واضح . عیان . محسوس . مقابل مخفی ، پنهان ، نهان ، ناپیدا، ناپدید، نهفته : ازو دان فزونی ازو دان شماربد و نیک نزدیک ...