کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متبلور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متبلور
لغتنامه دهخدا
متبلور. [ م ُ ت َ ب َل ْ وِ ] (ع ص ) آنچه که بلوری شده باشد. بلور شده . و رجوع به بلور و تبلور شود.
-
جستوجو در متن
-
رس انداختن
لغتنامه دهخدا
رس انداختن . [ رُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تبلور. متبلور گشتن .- رس انداختن شکر ؛ تبلور. متبلور شدن . کر زدن آن . (یادداشت مؤلف ).- رس انداختن شیره و مانند آن ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ).- رس انداخته ؛ شکرکرزده . متبلور. (از یادداشت مؤلف ).
-
بلورشده
لغتنامه دهخدا
بلورشده . [ ب ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متبلور. چیزی که شبیه بلور شده باشد. (از لغات فرهنگستان ).
-
بلورلایه
لغتنامه دهخدا
بلورلایه . [ ب ُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح زمین شناسی ، احجار متبلور مطبق . سنگهای بلورین که لایه های بسیار دارند. (از لغات فرهنگستان ).
-
رست کردن
لغتنامه دهخدا
رست کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متبلور شدن . (یادداشت مؤلف ).- رست کردن شکر ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رست شدن و رس شدن شود. || محکم کردن . (یادداشت مؤلف ) : سر خنب کردیم در حال رست سر خود گرفتیم چالاک و چست .نزاری قهستانی (د...
-
ایزوتروپ
لغتنامه دهخدا
ایزوتروپ . [ زُت ْ رُپ ْ ] (فرانسوی ، اِ) وصف ماده ای که خواص فیزیکی آن در همه ٔ امتدادها یکسان است . مواد بی شکل ایزوترپ هستند. از مواد متبلور فقط آنهایی که در دستگاه مکعبی متبلور میشوند ایزوترپ هستند. ناایزوترپی سایر بلورها بالاخص در انکسار مضاعف آ...
-
شکفت شدن
لغتنامه دهخدا
شکفت شدن . [ ش ِ ک ُ ش ُ دَ] (مص مرکب ) (اصطلاح کیمیا) تبخیر شدن آب مواد متبلور و خاک شدن آنها مانند نمک فرنگی . (ناظم الاطباء).
-
رس شدن
لغتنامه دهخدا
رس شدن . [ رُس س / رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رست شدن . رس شدن شکر؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رس و رست و رس کردن شود.
-
رس کردن
لغتنامه دهخدا
رس کردن . [ رُس س / رُک َ دَ ] (مص مرکب ) رست کردن . رجوع به رس و رس شدن و رست شدن و رست کردن شود: رس کردن شکر؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ).
-
کاربن
لغتنامه دهخدا
کاربن . [ ب ُ ] (فرانسوی ،اِ) کاربون . کربن . عنصر الالماس . جسم بسیطی که متبلور و بی شکل بصورت الماس و زغال سنگ در طبیعت یافت میشود. || زغال .
-
بی شکل
لغتنامه دهخدا
بی شکل . [ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از:بی + شکل ) که شکل و هیأت معین ندارد. اجسام بی شکل .مقابل متبلور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکل شود.
-
بورات دوسدیم
لغتنامه دهخدا
بورات دوسدیم . [دُ س ُ ی ُ ] (اِ مرکب ) یا تترابورات دو سدیم یا بی بورات دوسود یا بوراکس 381/43 = H2o 10 و B4o7Na2 بورات دوسدیم بصورت تبلورات بی رنگ یا گرد سفید با مزه ٔ کمی قلیایی است . این ملح دو نوع متبلور میشود: از محلول های آبی در بالاتر از 60 ز...
-
شکرک
لغتنامه دهخدا
شکرک . [ ش َ ک َ رَ ] (اِ) نام میوه ایست . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : شکرک که سبزی اوشار است تا خام است در شیرینی پخته بکار است . (فرودسیه ٔ ملاطغرا، از آنندراج ). || متبلور از ماده ٔ شکرین چیزی : شکرک زدن شیره و دوشاب و نیز شکر و جز آن ؛ بلور...
-
گرافیت
لغتنامه دهخدا
گرافیت . [ گ ِ ] (فرانسوی ، اِ) زغالی است خالص که از خود اثر سیاهی در روی کاغذ میگذارد و آن را برای ساختن مداد به کار میبرند و از جمله ٔ شبه فلزات است . ترکیب آن کربن طبیعی متبلور تقریباً خالص است .