کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متبرکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متبرکه
لغتنامه دهخدا
متبرکه . [ م ُ ت َ ب َرْ رِ ک َ / ک ِ ] (ع ص ) مأخوذ از تازی ، مقدس . (ناظم الاطباء). از «متبرکة» عربی . ج ، متبرکات . مقدس . محترم : به روضه ٔ متبرکه ٔ شاه چراغ رفته . (مجمل التواریخ گلستانه ).- اماکن متبرکه ؛ جاهای مقدس مانند خانه ٔ خدا و مقابر ا...
-
جستوجو در متن
-
لولهنگ دار
لغتنامه دهخدا
لولهنگ دار. [ لو ل َ هَِ ] (نف مرکب ) نگهبان لولهین . لولهین دار. ابریق دار (در مساجد و مدارس و بقاع متبرکه ).
-
باباحسن
لغتنامه دهخدا
باباحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) مقبره ٔ وی به تبریز از مقابر و مزارات متبرکه باشد. (نزهةالقلوب چ لیدن مقاله ٔ سوم ص 78).
-
چراغی
لغتنامه دهخدا
چراغی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، اِ) خادم امرد صوفیان در خانقاه . مثال :چراغی مرشد آمد؛ یعنی شاگرد و خادم مرشد آمد. رجوع به چراغ شود. || زمینی که وقف شده باشد ازبرای مسجد و اماکن متبرکه . || نذری که جهت روشنائی و اماکن متبرکه به خدام دهند. || صدقه ای ...
-
زوارکش
لغتنامه دهخدا
زوارکش . [ زُوْ وا ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، آنکه در مزارهای متبرکه زایرین را راهنمایی کند یا بخانه ٔ خود میبرد و یا به آنان خانه و اثاث به کرا دهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیارتنامه
لغتنامه دهخدا
زیارتنامه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) دستک و پروانه ٔ زوار و حجاج . (آنندراج ). آنچه را که در وقت شرفیابی قبور متبرکه از دعاهای مأثور و جز آن قرائت می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به زیارت و زیارت عاشورا شود.
-
عتبات
لغتنامه دهخدا
عتبات . [ ع َ ت َ ] (ع اِ) ج ِ عتبة. رجوع به عتبه شود. || نام بالغلبه است مشاهد متبرکه را مانند مشهد حضرت علی (ع ) و حضرت حسین (ع ) و دیگر مزارات امامان .
-
مزارات
لغتنامه دهخدا
مزارات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مزار. مقابر. رجوع به مزار شود : ناگاه از فضل باری تبارک و تعالی همان روز مردی عجمی با من پیوست که او از آذربایجان بود و یک بار دیگر آن مزارات متبرکه را دریافته بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 26).
-
زوار
لغتنامه دهخدا
زوار. [ زَوْ وا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه بمعنی بسیار زیارت کننده . (غیاث ) (از دهار). بسیار زیارت کننده . آنکه به زیارت بقاع متبرکه رود. (فرهنگ فارسی معین ). کسی که جهت زیارت مشاهد متبرکه مسافرت کند. (ناظم الاطباء). || مسافر. (ناظم الاطباء). || صیغه ٔ ...
-
مغارةالجوع
لغتنامه دهخدا
مغارةالجوع . [ م َ رَ تُل ْ ] (اِخ ) مغاره ای در کوه قاسیون بر ظاهر دمشق . حمداﷲ مستوفی آرد: بر آن کوه مقابر انبیا و اکابر و کهوف متبرکه بسیار است از جمله مغاره ای است که گویند قابیل هابیل را آنجا کشته است ... ومغارة الجوع نیز گویند، چهل پیغمبر در او...
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) شهادتگاه ها. قبرستان شهیدان . (از ناظم الاطباء). ج ِ مَشهد.- مشاهد شریفه ؛ قبر مطهر منور آن حضرت و قبور ائمه ٔ اطهار صلوات اﷲ علیهم . (ناظم الاطباء).- مشاهد متبرکه ؛ مشاهد شریفه . رجوع به ترکیب قبل شود.
-
اسل
لغتنامه دهخدا
اسل . [ اُ س ِ ] (اِخ )یکی از جزائر روسیه در بحر بالتیک در مدخل خلیج لیوونیا. طول آن 90 هزار و عرض 50 هزار گز. مرکز آن شهرک آرتسبورگ است . محصولات کتان و حبوبات . لیوونیائیهای باستانی این جزیره را از امکنه ٔ متبرکه میدانستند ووقتی متعلق بدانمارک ، و ...
-
بابافرج تبریزی
لغتنامه دهخدا
بابافرج تبریزی . [ ف َ رَ ج ِ ت َ ] (اِخ ) معاصر فقیه زاهدبود بمقبره ٔ کحیل مدفون است . (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 788)... و در این مقابر [ تبریز ] مزارات متبرکه بسیار است مثل فقیه زاهد و امام جعده و ابراهیم کواهان و بابافرج ... (نزهة القلوب چ لیدن...
-
نقالة
لغتنامه دهخدا
نقالة. [ ن َق ْقا ل َ ] (ع ص ) تأنیث نقّال . رجوع به نَقّال شود.- سیم نقالة ؛ سیمی که بدان چیزی را از جائی به موضعی دیگر نقل کنند.- ملک نقاله ؛ ملکی که اجساد مردگان را از اراضی متبرکه به برهوت و دیگر جاهای بد نقل کند. (یادداشت مؤلف ).|| (اِ) نیم د...