کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متبختر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متبختر
لغتنامه دهخدا
متبختر. [ م ُ ت َ ب َ ت ِ ] (ع ص ) خرامنده به ناز. (ناظم الاطباء). کسی که از روی ناز و تکبر و تفرعن می خرامد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبختر شود.
-
جستوجو در متن
-
ازج
لغتنامه دهخدا
ازج . [ اَ زِ ] (ع ص ) متبختر. تبخترکننده .
-
بکابک
لغتنامه دهخدا
بکابک . [ ب ُ ب ِ ] (ع ص ) شادان و متبختر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
متزنتر
لغتنامه دهخدا
متزنتر. [ م ُ ت َ زَ ت ِ ] (ع ص ) خرامنده . (آنندراج ). خرامنده و متبختر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنتر شود.
-
حیکانة
لغتنامه دهخدا
حیکانة. [ ح َ / ح ِ ن َ ] (ع ص ) وصف است . متبختر و متکبر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن خرامان . (ناظم الاطباء). رجوع به حیک و حیکان شود.
-
عیالة
لغتنامه دهخدا
عیالة. [ ع َی ْ یا ل َ ] (ع ص ) امراءة عیالة؛ زن خرامنده و مائل و نازنده در رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن متبختر و میال . (از اقرب الموارد).
-
متقدی
لغتنامه دهخدا
متقدی . [ م ُ ت َ ق َدْ دی ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || (ص ) خرامنده به ناز. (منتهی الارب ). خرامنده به ناز و متبختر. (ناظم الاطباء).
-
میسان
لغتنامه دهخدا
میسان . [ م َی ْ ] (ع ص ) خرامنده . (منتهی الارب ). خرامنده و متبختر. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). متبختر. (اقرب الموارد). || هر ستاره ٔ درخشنده و روشن . ج ، میاسین . (ناظم الاطباء). هر ستاره ٔ روشن . ج ، میاسین . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ...
-
مدرقل
لغتنامه دهخدا
مدرقل . [ م ُ دَ ق ِ ] (ع ص ) بشتاب رونده . (آنندراج ). بسرعت گذرنده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بنازخرامنده . (آنندراج ). متبختر. || رقصنده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || رام . فرمانبردار. (آنندراج ):درقل له ؛ اطاع و اذعن . (اقرب ...
-
مرح
لغتنامه دهخدا
مرح . [ م َ رِ ] (ع ص ) شادان . (مهذب الاسماء) (دستور الاخوان ). شادمان . فیرنده . خرامنده . (منتهی الارب ). فرح . بطر. اشر. مختال . متبختر. متکبر. (یادداشت مؤلف ). ج ، مَرحَی و مَراحَی . (متن اللغة). نعت است از مَرح . رجوع به مَرح شود : پر ز باد و ...
-
زایف
لغتنامه دهخدا
زایف . [ ی ِ ] (ع ص ) زائف . درهم پست مردود و مغشوش . (تاج العروس ) (اقرب الموارد). درهم ناسره . (ناظم الاطباء) (دهار). || کاسد مقابل رایج . ج ، زیّف و آنرا زیف نیز گویند. ج ، زیوف . (تاج العروس ):و مازودونی غیرسحق عمامةو خمسمئی منها قسی و زائف .مزوّ...