کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متألم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متألم
لغتنامه دهخدا
متألم . [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ) دردناک و دردمند. (آنندراج ). دردمند و دردناک . (غیاث ). دردیافته . (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی ، غمناک و دردمند و آزرده و رنج کشیده و متأذی و اندوهگین و رنجیده و ناخشنود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تألم شود.-...
-
جستوجو در متن
-
دردیاب
لغتنامه دهخدا
دردیاب . [ دَرْدْ ] (نف مرکب ) درد یابنده . آنچه درد کند: متألم ؛ چشم دردیاب . دردگین .
-
کباب شدن
لغتنامه دهخدا
کباب شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بریان شدن گوشت بر آتش . || سوختن . متأثر شدن . سخت متألم شدن از دردی : سرو سعادت ازتف خذلان زگال گشت و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد.خاقانی .
-
گسسته روان
لغتنامه دهخدا
گسسته روان . [ گ ُ س َس ْت َ / ت ِ رَ ] (ص مرکب ) افسرده . متألم : یکایک سواران پس اندر دمان شکسته سلیح و گسسته روان .فردوسی .
-
گرفته دل
لغتنامه دهخدا
گرفته دل . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) غمگین . اندوهناک . متألم : اگر گرفته دلی از جهانیان صائب ز خویش خیمه برون زن جهان دیگر باش . صائب (از آنندراج ).رجوع به گرفتن دل شود.
-
زنبا
لغتنامه دهخدا
زنبا. [ زَم ْ ] (اِ) نباتی است که در بلاد ری به تابستان می کارند و در اول زمستان می روید بسیار گرم و تند و مصدع و موجب حرارت بدن است به مرتبه ای که خورنده ٔ آن از هوای سرد متألم نخواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
-
سر بزانو نشستن
لغتنامه دهخدا
سر بزانو نشستن . [ س َ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن . (آنندراج ) (رشیدی ). مراقبه کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 327). متأمل شدن . (آنندراج ). به اندیشه فرورفتن . || متألم و غمگین نشستن . (رشیدی ).
-
هیس
لغتنامه دهخدا
هیس . (صوت ) در تداول ، آهسته گوی . آهسته رو. آواز مده . هیچ مگوی . خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن خواهند و در آن تحذیر یا تنبیه گونه ای است که مخاطب را از بیدار شدن خفته یا متألم شدن بیماری آگاه کنند یا از ش...
-
پیرزا
لغتنامه دهخدا
پیرزا. (ص مرکب ،اِ مرکب ) آنکه از پدر و مادر سالخورد زاده و از آنروی ضعیف و زشت باشد. طفلی از پدری و مادری پیر: مگر پیرزائی ، چرا از سرما می هراسی ؟ چرا از سرمای کم متألم میشوی ؟ مگر پیرزائی ؟ || کسی که با موی سفید و بهیأت پیران ترنجیده پوست و زشت ...
-
سر بر زانو نشستن
لغتنامه دهخدا
سر بر زانو نشستن . [ س َ ب َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از غمگین نشستن . (برهان ). کنایه از غمگین و متألم نشستن . (آنندراج ). || کنایه از کوز شدن یعنی پشت خم گردیدن . (برهان ) (آنندراج ).
-
ناف پیچ
لغتنامه دهخدا
ناف پیچ . (اِ مرکب ) درد پیچش . (غیاث اللغات ). ناف پیچیدن . دردی که در ناحیه ٔ ناف پدید آید و شخص را متألم سازد : پر از هند دوات آید برون طاوس کلک من خورد صد ناف پیچ رشک کبک از طرز منقارش .صائب (از آنندراج ).
-
متوجع
لغتنامه دهخدا
متوجع. [ م ُ ت َ وَج ْ ج ِ ] (ع ص ) دردمند و رنجور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) : پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه ص 225). || کسی که مرثیه می سراید برای مرده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
-
مستأثر
لغتنامه دهخدا
مستأثر. [ م ُ ت َءْ ث ِ ](ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیثار. رجوع به استئثار و استیثار شود. || برگزیننده ٔ چیزهای نیکوبرای خود نه برای یاران خود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در تداول فارسی زبانان ، متألم و متأثر و غمگین و مهموم و متفکر. (ناظم ...
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ُ ] (ع ص ) مسری و سرایت کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : چون عضوی از اعضای مردم به بیماری معدی چون آکله و جدری وجذام یا از زهر مار متألم و متأثر گردد از برای سلامت مهجت و ابقای بقایای اعضای آن عضو را اگرچه شریف بود به قطع و حرق...