کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متأثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متأثر
لغتنامه دهخدا
متأثر. [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص )پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج ). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی ؛ متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل . (از یادداشت بخط مرحوم...
-
واژههای همآوا
-
متأسر
لغتنامه دهخدا
متأسر. [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) بهانه کننده . (آنندراج ). کسی که بهانه می جوید. (ناظم الاطباء). || درنگ نماینده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تأسر شود.
-
متأصر
لغتنامه دهخدا
متأصر. [ م ُ ت َ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص )متجاور. حی متأصرون ؛ ای متجاورون . (از منتهی الارب ). و رجوع به متآصر شود.
-
جستوجو در متن
-
متظبظب
لغتنامه دهخدا
متظبظب . [ م ُ ت َ ظَظِ ] (ع ص ) اندک متأثر شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تظبظب شود.
-
زودرنج
لغتنامه دهخدا
زودرنج . [ رَ ] (نف مرکب ) زودرنجنده . آنکه زود متأثر و رنجیده خاطر شود. نازک دل . حساس . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه زود رنجیده شود و آزرده گردد. (آنندراج ).
-
مؤتثر
لغتنامه دهخدا
مؤتثر. [ م ُءْ ت َ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتثار. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اث ر). متأثر. رجوع به ائتثار شود.
-
ناسوز
لغتنامه دهخدا
ناسوز. (نف مرکب ) نسوز. که نسوزد. که به آتش متأثر نشود. قائم النار: خاک ناسوز.پنبه ٔ ناسوز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسوز شود.
-
داد خواندن
لغتنامه دهخدا
داد خواندن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) ظاهراً به معنی تأسف خوردن بر. متأثر بودن از : چنین داد خوانیم بریزدگردو یا کینه خوانیم از این هفت گرد.فردوسی .
-
کباب شدن
لغتنامه دهخدا
کباب شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بریان شدن گوشت بر آتش . || سوختن . متأثر شدن . سخت متألم شدن از دردی : سرو سعادت ازتف خذلان زگال گشت و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد.خاقانی .
-
نقش پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را برنهد بر آب نگین .فرخی .
-
خاطرآزرده
لغتنامه دهخدا
خاطرآزرده . [ طِ زَ / زُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شخص ملول . شخص متأثر. شخصی که بی علتی او راناراحت کرده باشند یا ناراحت شده باشد : تبه گردد آن مملکت عن قریب کزو خاطرآزرده گردد غریب .(بوستان ).
-
حساسیت
لغتنامه دهخدا
حساسیت .[ ح َس ْ سا سی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حساسی . رجوع به حساسی شود: حساسیت نسبت به عوامل خارجی ؛ زود متأثر شدن از آنها رجوع به جانورشناسی ج 1 صص 10-12 شود.
-
غزغزة
لغتنامه دهخدا
غزغزة. [ غ َ غ َزَ ] (ع مص ) با کنج دهان خوردن بی اشتهای نفس چنانکه گوئی بدان مکره است . غزغز، اکل بشدقه من غیر شهوة کأنه مکره علیه . (اقرب الموارد). || سوراخ کردن به ضربت . نیش زدن : اخذ سکیناً و غزغز فی رجلیه . || متأثر کردن و سوزاندن زبان . متأ...