کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متاثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
متأثر
لغتنامه دهخدا
متأثر. [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص )پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج ). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده . (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی ؛ متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل . (از یادداشت بخط مرحوم...
-
واژههای همآوا
-
متآصر
لغتنامه دهخدا
متآصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) همسایه ؛ و «حی متآصرون » ای متجاورون . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) و المتآصرون من الحی ، المتجاورون . (تاج العروس ج 2 ص 15).
-
متعثر
لغتنامه دهخدا
متعثر. [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) زبان که در سخن شکوخد و شکوخیده زبان . (آنندراج ). زبان گرفته و با لکنت زبان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لغزنده و لغزش یابنده : به دست بوس رسیده از بار وقار حضرت متأثر و در اذیال دهشت متع...
-
متعسر
لغتنامه دهخدا
متعسر. [ م ُ ت َ ع َ س س ِ ] (ع ص ) دشوار. (آنندراج ). سخت و دشوار و مشکل . (ناظم الاطباء).- متعسرالحصول ؛ کاری که حصول آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء).- متعسرالمرور ؛ جایی که عبور از آن سخت و مشکل باشد. (ناظم الاطباء).|| محال . (ناظم الاطباء) (...
-
متعصر
لغتنامه دهخدا
متعصر. [ م ُ ت َ ع َص ْ ص ِ ] (ع ص ) فشارده شونده و فشرده . (آنندراج ). فشرده شده . || پناه گرفته به کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعصر شود.
-
جستوجو در متن
-
متظبظب
لغتنامه دهخدا
متظبظب . [ م ُ ت َ ظَظِ ] (ع ص ) اندک متأثر شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تظبظب شود.
-
زودرنج
لغتنامه دهخدا
زودرنج . [ رَ ] (نف مرکب ) زودرنجنده . آنکه زود متأثر و رنجیده خاطر شود. نازک دل . حساس . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه زود رنجیده شود و آزرده گردد. (آنندراج ).
-
مؤتثر
لغتنامه دهخدا
مؤتثر. [ م ُءْ ت َ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتثار. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اث ر). متأثر. رجوع به ائتثار شود.
-
ناسوز
لغتنامه دهخدا
ناسوز. (نف مرکب ) نسوز. که نسوزد. که به آتش متأثر نشود. قائم النار: خاک ناسوز.پنبه ٔ ناسوز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسوز شود.
-
داد خواندن
لغتنامه دهخدا
داد خواندن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) ظاهراً به معنی تأسف خوردن بر. متأثر بودن از : چنین داد خوانیم بریزدگردو یا کینه خوانیم از این هفت گرد.فردوسی .
-
کباب شدن
لغتنامه دهخدا
کباب شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بریان شدن گوشت بر آتش . || سوختن . متأثر شدن . سخت متألم شدن از دردی : سرو سعادت ازتف خذلان زگال گشت و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد.خاقانی .
-
نقش پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را برنهد بر آب نگین .فرخی .
-
خاطرآزرده
لغتنامه دهخدا
خاطرآزرده . [ طِ زَ / زُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شخص ملول . شخص متأثر. شخصی که بی علتی او راناراحت کرده باشند یا ناراحت شده باشد : تبه گردد آن مملکت عن قریب کزو خاطرآزرده گردد غریب .(بوستان ).