کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبهوت (از شدت ترس) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مات و مبهوت
لغتنامه دهخدا
مات و مبهوت . [ ت ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و متحیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حیران . سرگردان . سرگشته و سراسیمه . رجوع به مات و نیز رجوع به مبهوت شود.
-
جستوجو در متن
-
شدت
لغتنامه دهخدا
شدت . [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . صلابت در جواهر و اعراض . محکمی . استواری . استحکام . قوت . حمله . نجدت . ثبات قلب . شجاعت . سختی . تنگی . ضیق . صعوبت . مجاعه . (یادداشت مؤلف ) : خواهی اندر عنا و شدت زی خواهی اندر امان و نعمت و ناز. رودکی (از تار...
-
تروریست
لغتنامه دهخدا
تروریست . [ ت ِ رُ ری ] (فرانسوی ، ص ، اِ) مأخوذ از ترور فرانسه ، کسی که طرفدار اصول تشدد باشد. طرفدار شدت عمل و ایجاد رعب و ترس . این کلمه در زبان فارسی متداول به شخصی اطلاق میشود که با اسلحه مرتکب قتل سیاسی شود. و رجوع به ترور و تروریسم شود.
-
ترس و باک
لغتنامه دهخدا
ترس و باک .[ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وحشت . بیم . خوف .- بی ترس و باک ؛ بی ترس و بی باک .خالی از وحشت و بیم : که تا گیتی از هر بدی پاک کردجهان جمله بی ترس و بی باک کرد.فردوسی .
-
متکردم
لغتنامه دهخدا
متکردم .[ م ُ ت َ ک َ دِ ] (ع ص ) از ترس دونده . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترسیده و هراسیده ودونده از ترس . (ناظم الاطباء). رجوع به تکردم شود.
-
خفن
لغتنامه دهخدا
مایه هیبت یا حرمت , پر از ترس و بیم , حاکی از ترس , ناشی از بیم , وحشت آور , ترس آورگهگاه در معنای بسیار خوب هم بکار برده می شود. برای مثال فیلم خفنی بود به این معنا که فیلم بسیار خوبی بود.
-
استفاع
لغتنامه دهخدا
استفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تیره شدن هوا که به برخاستن باد و گرد و مانند آن ماند. (منتهی الارب ). || برگردیدن گونه از ترس و مانند آن . برگردیدن رنگ از ترس و مانند آن : اُستفعلونه (مجهولاً)؛ برگردید گونه ٔ او از ترس . (منتهی الارب ). || تهبج . برآماسی...
-
ناخدای ترس
لغتنامه دهخدا
ناخدای ترس . [ خ ُ ت َ ] (ص مرکب ) ناخداترس . کسی که از خدا نمی ترسد. رجوع به ناخداترس شود : ای ناخدای ترس مشو آینه پرست رنج دلم مخواه و منه دل بر آینه . خاقانی .گفتا مترس از این گره ناخدای ترس کاینک خدای کعبه بر ایشان کمان کشید.نظامی .
-
ترس خوردن
لغتنامه دهخدا
ترس خوردن . [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بیم داشتن . هراسان شدن . ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خوردکه پیش از عنان تافتن جان سپرد.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
رهبوت
لغتنامه دهخدا
رهبوت . [ رَ هََ ] (ع اِ) ترس : رهبوت خیر لک من رحموت ؛ ای لان ترهب خیر لک من ان ترحم . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (ناظم الاطباء). ترس . (دهار) (آنندراج ).ترس بزرگ . (از اقرب الموارد) || (ص ) رجل رهبوت ؛ مرد ترسناک . (از متن اللغة) (ناظم الاطباء)...
-
خدای ترس
لغتنامه دهخدا
خدای ترس . [ خ ُ ت َ ] (نف مرکب ) خداترس . آنکه از خدای ترسد. آنکه از خدا بیم دارد. کنایه از متقی و پرهیزگار : جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بود. (نوروزنامه ٔ خیام ).- خدای ناترس ؛ آنکه از خدای نترسد. بی ایمان . بی دین . ناپرهیزگار.- ناخد...
-
رهبوتی
لغتنامه دهخدا
رهبوتی . [ رَ هََ تا] (ع اِ) ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترس بزرگ . (از اقرب الموارد). رجوع به رهبوت و رَهَب شود.
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ناگهان ترسناک گشتن ، پس قدرت حرکت نماندن . متحیر و سرگشته گردیدن و لرزیدن پای . (از منتهی الارب ). مدهوش شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غافلگیر کردن ترس کسی را، و از دست دادن قدرت پس و پیش رفتن ، و گویند مبهوت و...
-
رون
لغتنامه دهخدا
رون . (ع اِ) سختی و شدت . ج ، رَون . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) شدت . ج ، رؤون . (اقرب الموارد). رجوع به رؤون شود.