کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبرز
لغتنامه دهخدا
مبرز. [ م َرَ ] (ع اِ) پایخانه . حاجت جای . (آنندراج ). پایخانه .(غیاث ). متوضا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حاجت جای . (منتهی الارب ). متوضا. طهارتجای . غسل خانه . مطهره . حاجتگاه . ادب خانه . قدمگاه . خلا. کنیف . مستراح . کنار آب . طهارت خانه...
-
مبرز
لغتنامه دهخدا
مبرز. [ م ُ ب َ ر رَ ] (ع ص ) ظاهر و روشن . (غیاث ). پیدا. پدیدار. (یادداشت دهخدا).
-
مبرز
لغتنامه دهخدا
مبرز. [ م ُ ب َرْ رَ / رِ ] (ع ص ) شخصی که بر اصحاب خود فائق آمده باشد در فضل و شجاعت (آنندراج ). بزرگ و نامور. (غیاث ). کسی که بر اقران خود در فضل و شجاعت فائق آمده باشد. فائق . برجسته . ادیب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و هرگاه که بر ناقدان حکیم...
-
مبرز
لغتنامه دهخدا
مبرز. [ م ُ رَ ] (ع ص ) فاش کننده و آشکارکننده . (ناظم الاطباء). ناشر. (از فرهنگ جانسون ).
-
مبرز
لغتنامه دهخدا
مبرز. [ م ُ رِ ] (ع ص ) فاش کرده شده . کتاب مبرز، نامه ٔ بازگشاده .(ناظم الاطباء). انتشار یافته . (از فرهنگ جانسون ).
-
واژههای مشابه
-
چاه مبرز
لغتنامه دهخدا
چاه مبرز. [ هَِ م َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از مستراح که آن را در هند «متداس » گویند. (آنندراج ). چاه مستراح . چاه مبال : از بهر اخ و تف تو چاه مبرزچون چاه زنخ پیش دهن میباید.سلیم (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
مبرض
لغتنامه دهخدا
مبرض . [ م ُ ب َرْ رِ ] (ع ص ) آن که همه ٔ مال خود خورد و تباه کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مبارز
لغتنامه دهخدا
مبارز. [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَبرَز. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبرز شود.
-
جائی
لغتنامه دهخدا
جائی .(اِ) در تداول عامه مستراح . مبرز بیت الخلا. متوضا.
-
آنشتنگاه
لغتنامه دهخدا
آنشتنگاه . [ ن ِ ت َ ] (اِ مرکب ) بضبط صحاح الفرس ، خلاخانه .متوضّا. مَبرز. رجوع به آبشتنگاه و آپشتنگاه شود.
-
استرفاق
لغتنامه دهخدا
استرفاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب رفق کردن . || از این مصدر، مسترفق آمده بمعنی مبرز و مستراح . (دزی ).
-
خلاء
لغتنامه دهخدا
خلاء. [ خ َ ] (ع اِ) آب دست جای . متوضاء. کنیف . مبرز. مستراح . (یادداشت بخط مؤلف ).