کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبدع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) ایجاد و اختراع و کشف . || (اِ) اولین ظهور و نخستین پیدائی . || جائی که در وی هر چیز تازه اختراع شود. || افسانه . (ناظم الاطباء).
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ابداع شده . اختراع شده . آفریده : نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است . (جامع الحکمتین ). || (اصطلاح فلسفی ) عبارت از موجودی است که مسبوق به ماده و مدت نباشد... شیخ گوید هر موجودی که وجودش مسبوق به ماده نباشد مب...
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ستور مانده کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || تهی و خالی کرده شده . (ناظم الاطباء). || باطل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
مبدع
لغتنامه دهخدا
مبدع . [ م ُ دِ ](ع ص ) نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ). از خود چیزی پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو بیرون آورنده . اختراع کننده و آفریننده و به وجودآورنده . (ناظم الاطباء). نو آفریننده . (دهار). ابداع کننده . نوآورنده . (یادداشت ...
-
واژههای مشابه
-
مبدع تبریزی
لغتنامه دهخدا
مبدع تبریزی . [ م ُ دِ ع ِ ت َ ] (اِخ ) مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش این است :کرده ام غرقه به خون چشم گهرافشان رارشته ٔ گوهر دل ساخته ام مژگان را. #میطپد دل دربرم دلبر نمیدانم چه شدانتظا...
-
واژههای همآوا
-
مبدا
لغتنامه دهخدا
مبدا. [ م َ ] (ع اِ) آغاز. مبداء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون آخرعمر این جهان آمدامروز ببایدش یکی مبدا. ناصرخسرو (دیوان ص 19).گفتم چه چیز جنبش مبدای هردوان گفتا که هست آرام انجام هر صور. ناصرخسرو (دیوان ص 188).خوی کرام گیر که حری راخوی کریم مقط...
-
مبدء
لغتنامه دهخدا
مبدء. [ م ُ دِءْ ] (ع ص ) صیغه ٔ اسم فاعل از باب افعال بمعنی آغاز کننده و آشکارکننده و آفریننده . (غیاث ) (آنندراج ). آفریننده ٔ نخست بار، نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبدی ٔ شود : به مکتب جبروت و به علم القرآن به ...
-
مبدء
لغتنامه دهخدا
مبدء.[ م ُ دَءْ ] (ع اِ) صیغه ٔ اسم ظرف از باب افعال بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار کردن و از این لفظ در هر سه وضع مذکور گاهی ذات حق تعالی مراد باشد و در صورت ظرفیت بمعنی مطلع غزل و قصیده نیز می آید. (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ) اسم مفعول از «ابداء»....
-
جستوجو در متن
-
نوآور
لغتنامه دهخدا
نوآور. [ ن َ / نُو آ وَ ] (نف مرکب ) مبدع . مبتکر. نوآورنده .
-
گال
لغتنامه دهخدا
گال . (اِخ ) فرانسوا ژزف . طبیب آلمانی متولد در تیفنبرون . مبدع مغزشناسی (فرنولژی ). (1758 - 1828 م .).
-
نوآفرین
لغتنامه دهخدا
نوآفرین . [ ن َ / نُو ف َ ] (نف مرکب )مبدع . فاطر. نوآفریننده . (یادداشت مؤلف ). نوآور.
-
نوآورنده
لغتنامه دهخدا
نوآورنده . [ ن َ / نُو آ وَرَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مبدع . مبتکر. نوآور. که بدعتی تازه نهد یا چیزی تازه و بی سابقه به وجود آورد.