کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبتلا به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گردار
لغتنامه دهخدا
گردار. [ گ َ ] (نف مرکب ) مبتلا به گر و جرب . مبتلا به خارش . (از ناظم الاطباء).
-
سیفلیتیک
لغتنامه دهخدا
سیفلیتیک . (فرانسوی ، ص ) منسوب به سیفلیس . مبتلا به سیفلیس .
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اَ دَ ] (ع مص ) به بیماری اُدرَه مبتلا شدن . بیماری ادره برآوردن کسی . دبه خایه شدن . به تناس مبتلا شدن . بادخایه شدن . مفتوق شدن .
-
اخباط
لغتنامه دهخدا
اخباط. [ اِ ] (ع مص ) مبتلا به خُباط (نوعی جنون ) شدن .
-
وبائی
لغتنامه دهخدا
وبائی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وباء: سال وبائی . || مبتلا به وبا.
-
شاشبند شدن
لغتنامه دهخدا
شاشبند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بند آمدن بول در مثانه و راه بیرون شدن نیافتن . به بیماریی مبتلا شدن که بول در مثانه بماند و بیرون نتواند آمدن . مبتلا به حبس بول گشتن . اُسر. احتقان . احتباس بول و رجوع به شاشبند شود.
-
جعم
لغتنامه دهخدا
جعم . [ ] (ع ص ) معجوم . لاغر. || مبتلا به بیماری جرب . (دزی ).
-
ماخولیائی
لغتنامه دهخدا
ماخولیائی . (ص نسبی ) مالیخولیایی . مالنخولیائی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که مبتلا به مالیخولیاست . رجوع به مالیخولیا و ماخولیا شود.
-
تب گیر
لغتنامه دهخدا
تب گیر. [ت َ ] (نف مرکب ) تب دار. مبتلا به تب . آنکه تب گیرد.
-
قر
لغتنامه دهخدا
قر. [ ق ُ ] (ص ) غُر. کسی که مبتلا به مرض فتق بیضه است .
-
اضآک
لغتنامه دهخدا
اضآک . [ اِض ْ ] (ع مص ) مبتلا به زکام کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اسقیروسی
لغتنامه دهخدا
اسقیروسی . [ اِ ] (ص نسبی ) مبتلا به تهبج سرطانی . دارای طبیعت اسقیروس .
-
انسلاق
لغتنامه دهخدا
انسلاق . [ اِ س ِ ] (ع مص ) مبتلا شدن به بیماری سلاق . (ناظم الاطباء).
-
وبشة
لغتنامه دهخدا
وبشة. [ وَ ب ِ ش َ ] (ع ص ) (ناقة...) شتر مبتلا به وبش . (ناظم الاطباء). رجوع به وبش شود.
-
مؤمة
لغتنامه دهخدا
مؤمة. [ م ُءْ م َ ] (ع ص ) مبتلا به اَمیهة یعنی آبله ٔ گوسپند. (ناظم الاطباء). رجوع به مؤمهة شود.