کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبتذل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبتذل
لغتنامه دهخدا
مبتذل . [ م ُ ت َ ذَ ] (ع ص )نعت مفعولی از ابتذال . که همه گفته اند. که بسیار گفته اند. که بسیار شنوده اند. شعری یا مضمونی یا کلامی مبتذل ، آنکه بسیار گفته شده باشد آنکه بسیار شنیده شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر روز استعمال شده و مستعمل ....
-
مبتذل
لغتنامه دهخدا
مبتذل . [ م ُ ت َذِ ] (ع ص ) بذله پوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بذله پوش . باد روزه پوش . کهنه پوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کسی که عمل نفس خود کند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به متبذّل شود.
-
واژههای همآوا
-
مبتزل
لغتنامه دهخدا
مبتزل . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ) شکافته شده . (ناظم الاطباء). || شکفته مثل غنچه ٔ خرمابن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شکفته شده مانند شکوفه ٔ خرمابن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مبتذله
لغتنامه دهخدا
مبتذله . [م ُ ت َ ذَ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مبتذل : تشبیهات مبتذله .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مبتذل شود.
-
بازاری شدن
لغتنامه دهخدا
بازاری شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتذل شدن . || شایع شدن . در همه جا بودن . همه کس دانستن .
-
معفوس
لغتنامه دهخدا
معفوس . [ م َ ] (ع ص ) مرد بندی و زندانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر و مبتذل هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مبتذل . (اقرب الموارد).
-
ازبک
لغتنامه دهخدا
ازبک . [ اُ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از تاتار. رجوع به اوزبک شود. - مثل ازبکها ؛ تشبیهی مبتذل ، که از آن بدپیراسته بودن موی بروت و ریش و سر خواهند.
-
شاه دیوانه
لغتنامه دهخدا
شاه دیوانه . [ هَِ دی ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام زنی دیوانه بزمان ناصرالدین شاه . و «شاه دیوانه » مثلی مبتذل است برای کسی که کار او نه خردمندانه بود. (یادداشت مؤلف ).
-
شاه موشان
لغتنامه دهخدا
شاه موشان . [ هَِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تشبیهی مبتذل آن را که با جثه ٔ کوچک ، جمع و فراهم نشسته است و این در تداول عامه مثل است : مثل شاه موشان نشسته . (یادداشت مؤلف ).
-
پیش افتاده
لغتنامه دهخدا
پیش افتاده . [اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سبقت گرفته . جلو افتاده . تقدم جسته . || که مهم نباشد، پیش پا افتاده . مبتذل . که درخور اهمیت نبود. که آسان و سهل باشد. || معلوم . روشن . که هر کس تواند دانستن .
-
متبذل
لغتنامه دهخدا
متبذل . [ م ُ ت َ ب َذْ ذِ ] (ع ص ) بذله پوش و کسی که عمل نفس خود کند و بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتذل [ م ُ ت َ ذِ ] و تبذل شود.
-
ملهوج
لغتنامه دهخدا
ملهوج . [ م ُ ل َ وَ] (ع ص ) آن گوشت که نیک پخته نبود. (مهذب الاسماء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نااستوار: حدیث ملهوج و رأی ملهوج . (از اقرب الموارد). مبتذل (مثل ، شعر، کلام ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بذله
لغتنامه دهخدا
بذله . [ ب ِ ل َ/ ل ِ ] (از ع ، اِ) جامه ٔ بادروزه . (ناظم الاطباء).- بذله پوش ؛ کسی که جامه ٔ بادروزه پوشیده . (ناظم الاطباء). بادروزه پوش . کهنه پوش . مبتذل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.