کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبتدع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبتدع
لغتنامه دهخدا
مبتدع . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ) تازه پیدا شده و بتازگی اختراع شده و اختراع نو و تازه . (ناظم الاطباء).
-
مبتدع
لغتنامه دهخدا
مبتدع . [ م ُ ت َ دِ] (ع ص ) اهل بدعت . (منتهی الارب ). بدعت کننده . (آنندراج ) (غیاث ). مخترع و ملحد. و کسی که عقیده ٔ تازه در دین آورد و بدعت گذارد؛ طایفه ٔ مبتدعه ، گروه ملحد و اهل بدعت . (از ناظم الاطباء). آن که بدعت در دین نهد. بدعت گذار. (یاددا...
-
واژههای همآوا
-
مبتدا
لغتنامه دهخدا
مبتدا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) (از «ب دء») آغاز چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . مبتداء. ابتداء. آغاز چیزی . اول امری . مقابل پایان : میان دو عالم گیا منزلیست که بوی و مزه و رنگ را مبتداست . ناصرخسرو.کتاب مبتدا خوان تو که رمز آدم و گندم ح...
-
جستوجو در متن
-
ثلجی
لغتنامه دهخدا
ثلجی .[ ث َ ] (اِخ ) محمدبن شجاع ثلجی . فقیهی است مبتدع .
-
متبدع
لغتنامه دهخدا
متبدع . [ م ُ ت َ ب َدْ دِ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده و مبتدع . (آنندراج ). مخترع . مصنف . مخترع . بدعت گذارنده . (ناظم الاطباء). || افسانه گو. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبتدع و تبدع شود.
-
تبدیع
لغتنامه دهخدا
تبدیع. [ ت َ ] (ع مص ) مبتدع خواندن . (زوزنی ) (آنندراج ). به بدعت نسبت کردن کسی را. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
محدثة
لغتنامه دهخدا
محدثة. [ م ُ دَ ث َ ](ع ص ) مؤنث محدث . چیزی منکر و مبتدع . ج ، محدثات .
-
سرچشمه دار
لغتنامه دهخدا
سرچشمه دار. [ س َ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) کسی که مخترع و مبتدع امری باشد. (غیاث ) (آنندراج ) : سرمه دارد شکوه ای از چشم کافرکیش اوپیش آن سرچشمه دار نامسلمانی بگو.ملا طغرا (ازآنندراج ).
-
تبدع
لغتنامه دهخدا
تبدع . [ ت َ ب َدْ دُ ] (ع مص ) مبتدع گردیدن . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اهل بدعت شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).نو آوردن : ایاکم والتبدع و التنطع و علیکم بالامر القدیم . (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 153).
-
مشاحن
لغتنامه دهخدا
مشاحن .[ م ُ ح ِ ] (ع ص ) دشمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): عدو مشاحن ؛ ای مباغض شدید العداوة. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاحنة شود. || در حدیث به معنی مبتدع . || تارک جماعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
محدث
لغتنامه دهخدا
محدث . [ م ُ دِ ] (ع ص ) نوکننده . (منتهی الارب ). نوآورنده . نو پیداکننده .(آنندراج ). || احداث کننده ٔ عیب و چیز منکر و مبتدع . || هر چیز تازه واقع شده . (ناظم الاطباء). || پناه دهنده ٔ گناهکاران از خصم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدکار و زناکا...
-
مخترع
لغتنامه دهخدا
مخترع . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) از نو بیرون آورده شده و ایجاد شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نو پدید آمده . تازه پدید آورده : عالم مخترع است هم به صورت و هم به هیولی . (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 24). به حکم آنکه صناعت شعر در ب...
-
محدث
لغتنامه دهخدا
محدث . [ م ُ دَ ] (ع ص ) چیزی نو پدیدآورده . ایجاد شده . احداث شده . || آنچه در کتاب و سنت و اجماع معروف نباشد. ج ، محدثات . و در حدیث است ایاکم و محدثات . یا ایاکم و محدثات الامور. (از اقرب الموارد). || چیز منکر و مبتدع . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بسا...