کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبال
لغتنامه دهخدا
مبال . [ م َ ] (ع اِ) جای بول یعنی محل پیشاب . (غیاث ) (آنندراج ). طهارت خانه . آبریز. حاجت خانه . مبرز. خلا. آبخانه . مخرج . مذهب . مستراح . کنیف . ادبخانه . طشت خانه . بیرون . سرآب . آبشتنگاه . بیت التخلیه . متوضا. حاجتگاه . غسل خانه . مطهره . طهار...
-
جستوجو در متن
-
آبریزه
لغتنامه دهخدا
آبریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فروریزد. || مبال . مستراح . آبریز.
-
حاجت گاه
لغتنامه دهخدا
حاجت گاه . [ ج َ ] (اِ مرکب ) آب خانه . ادب خانه . مستراح . مبرز. مبال .
-
حاجت جای
لغتنامه دهخدا
حاجت جای . [ ج َ ت ْ ] (اِ مرکب ) بیت الخلا. حَش ّ. مبرز. (منتهی الارب ). ادب خانه . مبال .
-
شش چوب
لغتنامه دهخدا
شش چوب . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) مبال اردو. مستراح موقت که در اردوها از چوب سازند. مستراحهای چوبین قابل حمل در اردوها. (یادداشت مؤلف ).
-
کابینه
لغتنامه دهخدا
کابینه . [ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) اطاق دفتر. دفتر. || هیئت وزیران . مجموع وزراء. دولت . || مستراح . مبال (در تداول ). به هر سه معنی در فارسی مستعمل است .
-
کنارآب
لغتنامه دهخدا
کنارآب . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) مبال . آبخانه . مبرز. مستراح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کنارآب رفتن ؛ مستراح رفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مرفق
لغتنامه دهخدا
مرفق . [ م ِ ف َ ] (ع اِ) مطبخ . || جای آبریز. جای برف انداختن . (ناظم الاطباء). || مبال . متوضا. آبخانه . (مهذب الاسماء). خلاجای . || کنیف . مَرغَج (در تداول مردم قزوین ). جای بول کودک در گهواره . ج ، مَرافق . رجوع به مرافق شود.
-
چاه مبرز
لغتنامه دهخدا
چاه مبرز. [ هَِ م َ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از مستراح که آن را در هند «متداس » گویند. (آنندراج ). چاه مستراح . چاه مبال : از بهر اخ و تف تو چاه مبرزچون چاه زنخ پیش دهن میباید.سلیم (از آنندراج ).
-
طهارت جای
لغتنامه دهخدا
طهارت جای .[ طَ رَ ] (اِ مرکب ) مبرز. بربخ . مبال . کنیف . آبریز. مرحاض . آبخانه . بیت الخلاء. آبشتنگاه . متوضَّاء. کنایه از متوضی ، و پسین مستعمل ِ بعضی متأخرین است . (آنندراج ) : بسیار نشستن بر سر چاه طهارت جای زیان دارد (بیماری بواسیر را). (ذخیره...
-
مبلع
لغتنامه دهخدا
مبلع. [ م َ ل َ ] (ع اِ) حلق .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). محل بلع وگلو و حلق . (ناظم الاطباء). حلق . بلعم . بلعوم . آنجای از گلو که غذا را بلع کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجرای طعام . حلق . (از اقرب الموارد). || سوراخ مبال و آبری...
-
ادب خانه
لغتنامه دهخدا
ادب خانه . [ اَ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دبستان . مکتب . || مقعدة. طهارت گاه . مذهب . مرفق . خلا. خَلاء. مِرحاض . مبال . مستراح . بیت الخلاء.خلاجای . بیت التخلیه . کابینه . آبدست جای . حاجتگاه . حاجت خانه . نهانخانه . مَخبرَه . وضوگاه . مَخرَءَة. آب...
-
آبخانه
لغتنامه دهخدا
آبخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی معلوم برای قضای حاجت . مستراح . مبرز. مخرج .کنیف . مغتسل . متوضا. بیت الفراغ . مبال . خلا. بیت التخلیه . میضاء. مذهب . آبشتنگاه . تشتخانه . ادب خانه . جایی .صحت خانه . قدمگاه . کریاس . بیت الماء. بیت الخلاء. ضرو...
-
آبریز
لغتنامه دهخدا
آبریز. (اِ مرکب ) دَلو. دول : دوستی زآبریز چرخ بِبَرزآنکه آن گه تهی بود گه پر. سنائی . || مبرز. متوضا. مبال : شعر تو باید به آبریز درانداخت گر بود از مشک تر نبشته به ابریز. سوزنی .ببهانه ٔ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد. (تاریخ ط...