کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبارک الجزری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبارک الجزری
لغتنامه دهخدا
مبارک الجزری . [ م ُ رَ کُل ْ ج َ ] (اِخ )رجوع به ابن اثیر و مبارک بن محمدبن عبدالکریم شود.
-
واژههای مشابه
-
ابن مبارک
لغتنامه دهخدا
ابن مبارک . [ اِ ن ُ م ُ رَ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن عبداﷲ مروزی . وفات 181 هَ .ق . در خراسان میزیست و از محدثین تابعین است و در 63 سالگی درگذشت . در کتب عرفان و اخلاق ، اخبار ونوادر و سخنان حکمت آمیز بسیار از او نقل کرده اند.
-
شادی مبارک
لغتنامه دهخدا
شادی مبارک . [ م ُ رَ ] (جمله ٔ دعایی ) کلامی است مشهور که در وقت تهنیت عروسی و ولادت و امثال آن گویند : حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمدشادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی .حافظ (از آنندراج ).
-
شهر مبارک
لغتنامه دهخدا
شهر مبارک . [ ش َ رِ م ُ رَ ] (اِخ ) مبارکیة. نام یکی از شهرهای ناحیه ٔ قزوین ، واین نام بدین مناسبت است که مبارک ترک یکی از غلامان آزادشده ٔ مأمون یا معتصم در مبارک آباد قلعه ٔ مبارکیه را ساخت و بدین جهت آنجا را شهر مبارک نامیدند. (ترجمه ٔ سرزمینها...
-
علی مبارک
لغتنامه دهخدا
علی مبارک . [ ع َ م ُ رَ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن ابراهیم روجی مصری .وی در سال 1239 هَ . ق . در قریه ٔ برنبال جدید از شهرستان دقهلیه ٔ مصر متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه ٔ أبی زعبل و مدرسه ٔ مهندسخانه در بولاق به پایان رسانید. سپس به پاریس رفت و پ...
-
مبارک باد
لغتنامه دهخدا
مبارک باد. [ م ُ رَ ] (جمله دعایی )یعنی خدا برکت دهاد و افزونی دهاد. (ناظم الاطباء). خجسته باد. فرخنده باد : ابوالمظفر گفت مبارک باد خلعت سپهسالاری . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 365). امیر گفت ، مبارک باد خلعت بر ما و بر خواجه . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 381)....
-
مبارک ترکی
لغتنامه دهخدا
مبارک ترکی . [ م ُ رَ ک ِ ت ُ ] (اِخ ) نام ترکی از موالی بنی عباس و قلعه ٔ مبارکیة بنا کرده ٔ او است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و غلامش مبارک ترکی شهرستان دیگری ساخت و مبارک آباد خواند. (نزهةالقلوب ص 57). رجوع به مبارکیه شود
-
مبارک خواجه
لغتنامه دهخدا
مبارک خواجه . [ م ُ رَ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) رکن الدین . از دومین حکام قراختائیان کرمان که از 632 تا 650 حکومت کرده است . (تاریخ مغول ص 409).
-
مبارک خواجه
لغتنامه دهخدا
مبارک خواجه . [ م ُ رَ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) ششمین خاقان آق اردودر دشت قبچاق شرقی . از خاندان اردا که از 720 تا 745 حکومت کرده است . (از طبقات السلاطین ص 200 و 201).
-
مبارک داشتن
لغتنامه دهخدا
مبارک داشتن . [ م ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پسندیدن . دوست داشتن : ایشان آنجا بدان سبب ماند که زمین داور را مبارک داشتی . (تاریخ بیهقی ).
-
مبارک آباد
لغتنامه دهخدا
مبارک آباد. [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان «کرزان رود» است که در شهرستان تویسرکان واقع است ، و 969 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مبارک آباد
لغتنامه دهخدا
مبارک آباد. [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آورزنان است که در شهرستان ملایر واقع است و 444 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مبارک آباد
لغتنامه دهخدا
مبارک آباد. [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اشیان است که در شهرستان اصفهان بخش فلاورجان واقع است و 508 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
مبارک آباد
لغتنامه دهخدا
مبارک آباد. [ م ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش قیروکارزین است که در شهرستان فیروزآباد واقع است و 1002 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).