کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباحثه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مباحثه
لغتنامه دهخدا
مباحثه . [ م ُ ح ِ ث َ / ث ِ ] (از ع ، مص ) بحث و جدال و مجادله . (از ناظم الاطباء). با یکدیگر پژوهیدن علم . مطارحه . مفاقهه . با یکدیگر بحث کردن . مناظره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گفتگو کردن بر سر موضوعی یا مسأله ای و بخصوص در مسائل علمی و نظر...
-
واژههای مشابه
-
مباحثة
لغتنامه دهخدا
مباحثة. [ م ُ ح َ ث َ ] (ع مص ) با یکدیگر پژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر واپژوهیدن . (دهار). با یکدیگر بحث کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سرنگیدن
لغتنامه دهخدا
سرنگیدن . [ س ِ رَ دَ ] (مص ) مباحثه و منازعه کردن . (ناظم الاطباء).
-
نوسیره
لغتنامه دهخدا
نوسیره . [ ن َ / نُو رَ / رِ ](اِ) بحث . مباحثه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بحث و مباحثه کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ). برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 شود.
-
مباحثات
لغتنامه دهخدا
مباحثات . [ م ُ ح َ / ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مُباحَثَه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مباحثت
لغتنامه دهخدا
مباحثت . [ م ُ ح ِ ث َ ] (از ع ، مص ) مأخوذ از مباحثة عربی . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بگومگو کردن
لغتنامه دهخدا
بگومگو کردن . [ ب ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جر و بحث کردن .مباحثه . مجادله . مشاجره . محاجه کردن . گفتگو کردن .
-
کج بحث
لغتنامه دهخدا
کج بحث . [ ک َ ب َ ] (ص مرکب ) یاوه گوی در مباحثه و گفتگو. (ناظم الاطباء). کسی که در مباحثه راه خطا رود و بیهوده گوید. (فرهنگ فارسی معین ) : مهر خاموشی حصاری شد ز کج بحثان مراماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست .صائب (از آنندراج ).
-
کج بحثی
لغتنامه دهخدا
کج بحثی . [ ک َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بحث . یاوه گویی و نامعقولی در مباحثه . (ناظم الاطباء). خطا رفتن در مباحثه و یاوه گویی . (فرهنگ فارسی معین ) : خروشان از کجک دیدم چو فیلان را یقینم شدکه عاجز می توان کردن بکج بحثی فلاطون را.میرزا معزفطرت .
-
مشتجر
لغتنامه دهخدا
مشتجر. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) آن که دست را ستون زنخ کند از اندیشه . || منازعت کننده . (آنندراج ). منازعه و مباحثه کننده و ستیزه کننده . (ناظم الاطباء).
-
بی گفت و شنود
لغتنامه دهخدا
بی گفت و شنود. [ گ ُ ت ُ ش ُ / ش ِ / ش َ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + شنود) بدون گفتن و شنودن . بدون مباحثه و جر و بحث . بطور قطع. و رجوع به گفت و شنود شود.
-
قیل و قال کردن
لغتنامه دهخدا
قیل و قال کردن . [ ل ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از بحث و مباحثه و گفتگو کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء). || داد و فریاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قال و قیل شود.
-
لم و لانسلم
لغتنامه دهخدا
لم و لانسلم . [ ل ِ م َ وَ ن ُ س َل ْ ل ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) برای چه ، و استوار نمی داریم . و آن در مباحثه هنگام انکار قول طرف گفته شود : فقیهان طریق جدل ساختندلم و لانسلم درانداختند.سعدی .