کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مباح
لغتنامه دهخدا
مباح . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ب وح ») روا و جائز، خلاف محظور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حلال داشته شده و جایز داشته شده . (غیاث ). مباحات جمع آن . (آنندراج ). حلال کرده شده . مجاز و شایان و... مشروع . (از ناظم الاطباء). حلال داشته شده . جایز دانسته...
-
واژههای مشابه
-
مباح کردن
لغتنامه دهخدا
مباح کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِباحة. (تاج المصادر بیهقی ). حلال کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : به آنچه اﷲ تعالی وی را مباح کرده بود از زنان . (کشف الاسرار، از فرهنگ فارسی معین ).من هم اول روز دانستم که عشق خون مباح و خانه یغما میکند.سعدی (کلیا...
-
جستوجو در متن
-
اباحی
لغتنامه دهخدا
اباحی . [ اِحی ی ] (ع ص نسبی ) ملحدی که همه چیز را مباح شمرد.
-
جایز شدن
لغتنامه دهخدا
جایز شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مباح شدن . روا شدن .
-
مهدر
لغتنامه دهخدا
مهدر. [م ُ دَ ] (ع ص ) خون مباح و رایگان . (ناظم الاطباء).
-
جائز داشتن
لغتنامه دهخدا
جائز داشتن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) اباحه . روا شمردن . مباح کردن .
-
سبیل بودن
لغتنامه دهخدا
سبیل بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) مفت و رایگان و مجانی بودن . مباح بودن هر کس را : و به بردع درختان تود سبیل است بسیار. (حدود العالم ).پیش درویشان بود خونت مباح گر نباشد در میان مالت سبیل .سعدی (گلستان ).
-
مستبیح
لغتنامه دهخدا
مستبیح . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استباحة. || از بیخ و بن برکننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مباح کننده . || مباح یابنده . (منتهی الارب ). رجوع به استباحة شود.
-
مسجل
لغتنامه دهخدا
مسجل . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) مباح از هر چیز. (منتهی الارب ).بذل شده و مباح برای هر کس . (از اقرب الموارد): فعلناه و الدهر مسجل ؛ کردیم آن را در حالی که احدی احدی را نمی ترسید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اهدار
لغتنامه دهخدا
اهدار. [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن خون . (المصادر زوزنی ). رایگان و مباح گردانیدن خون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باطل و مباح کردن خون را. (آنندراج ). خون باطل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || باطل کردن حق . (آنندراج ).
-
تهادر
لغتنامه دهخدا
تهادر. [ ت َ دُ ] (ع مص ) با هم مباح گردانیدن خون را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
توریب
لغتنامه دهخدا
توریب . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن چیزی به معارضات مباح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جایز شمردن
لغتنامه دهخدا
جایز شمردن .[ ی ِ ش ِ ش ُ م َ م ُ دَ ] (مص مرکب ) روا داشتن . اجازه دادن . مباح کردن . اذن دادن . دستوری دادن . پذیرفتن .