کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایه به مایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایه به مایه
لغتنامه دهخدا
مایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
-
جستوجو در متن
-
بامایه
لغتنامه دهخدا
بامایه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) (از: با+ مایه ) که مایه دارد. مایه دار. || سرمایه دار. پولدار. توانگر. مایه ور : مرد بامایه را گر آگاه است شحنه باید که دزد در راه است . نظامی .و رجوع به مایه شود.
-
بضاعت
لغتنامه دهخدا
بضاعت . [ ب ِ ع َ ] (ع اِ) مال التجاره . (ناظم الاطباء) آخریان . سلعه . سعفه . کالا. || مکنت و ثروت . (ناظم الاطباء). مایه و مال و با آوردن ، بردن ،داشتن ، ساختن و یافتن ترکیب شود. سرمایه . رجوع به ارمغان آصفی شود. || اسباب و متاع و ملک . (ناظم الاطب...
-
واکسیناسیون
لغتنامه دهخدا
واکسیناسیون . [ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) مایه زنی . (لغات فرهنگستان ). واکسن کوبی . واکسن زدن . مایه کوبی . رجوع به واکسن شود.
-
فرودی
لغتنامه دهخدا
فرودی . [ ف ُ ] (حامص ) سراشیب بودن . سرازیری : و به یک سو از آن میل نکند سراشیب از بهر فرودی . (التفهیم ).- فرودی مایه .رجوع به مدخل فرودی مایه شود.
-
خمیرترش
لغتنامه دهخدا
خمیرترش . [ خ َ ت ُ ] (اِ مرکب )خمیرمایه . ترشه . ترشه خمیر. ترش خمیر. مایه فتاق . تَخ ّ. مایه خمیر که به خمیر زنند تا نان فطیر نشود. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
-
رمق
لغتنامه دهخدا
رمق . [ رُ م ُ ] (ع ص ، اِ) درویشان که روزگار را به اندک معیشت گذارند.ج ِ رامِق و رَموق . (منتهی الارب ). فقیرانی که به اندک مایه از معیشت اکتفاء کنند. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). || بدخواهان . (منتهی الارب ). حاسدان . (از اقرب الموارد) (از متن ...
-
مدگردی
لغتنامه دهخدا
مدگردی . [ م ُ گ َ ](حامص مرکب ) در موسیقی ، تغییر مایه و مقام ، مثلاً در موسیقی ایرانی رفتن از شور «لا» به شور «می » را تغییر مایه ، و رفتن از ماهور به «راک » را تغییر مقام گویند و مجموع این تغییرات بطور کلی مدگردی نامیده می شود. (فرهنگ فارسی معین )...
-
فودج
لغتنامه دهخدا
فودج . [ دَ ] (معرب ، اِ) مایه ٔ آبکامه است ، و بعضی ترشیها را نیز مایه میشود، و آن را از آرد گندم و آرد جو که به آب گرم خمیر کرده باشند بی نمک ترتیب میدهند و در برگ انجیر پیچیده در ظرفی کرده در سایه میگذارند تا متعفن شود و خشک گردد... (حکیم مؤمن ).
-
شاریه
لغتنامه دهخدا
شاریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام زنی مطربه که ابراهیم بن المهدی وی راخرید و آزاد ساخت و به همسریش گرفت . وی مایه ٔ شگفتی مردم عصر خود بود. المعتصم بر سر او با ابراهیم نزاع کرد، پس به هزار و پانصد دینارش بخرید و او از خانه ٔ خلیفه ای به خانه ٔ خلیفه ای انتق...
-
رسوایی گری
لغتنامه دهخدا
رسوایی گری . [ رُس ْ گ َ ] (حامص مرکب ) افتضاح . ارتکاب به کار مفتضحانه . انجام دادن کاری که مایه ٔ آبروریزی است . (از یادداشت مؤلف ).
-
اضاحیک
لغتنامه دهخدا
اضاحیک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اضحوکة، بمعنی مایه ٔ خنده و آنچه بدان بخندند. (از اقرب الموارد). رجوع به اضحوکة شود.
-
اندک مایگی
لغتنامه دهخدا
اندک مایگی . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) اندک مایه بودن . کم بضاعتی . || نادانی . بی سوادی . (فرهنگ فارسی معین ) : تو خر احمق ز اندک مایگی بر زمین ماندی ز کوته پایگی . مولوی .و رجوع به اندک مایه شود.
-
نفیسه
لغتنامه دهخدا
نفیسه . [ ن َ س َ /س ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای گران مایه و پسندیده و لطیف ومرغوب . (ناظم الاطباء). نفیسة. رجوع به نفیسة شود.