کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایل بزردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گنبد مایل
لغتنامه دهخدا
گنبد مایل . [ گُم ْ ب َ دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک چهارم است که فلک آفتاب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (شمس اللغات ) : ای ز سریر زرت گنبد مایل حقیروی زصریر درت پاسخ سائل نعم .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 264).
-
مایل آشتیانی
لغتنامه دهخدا
مایل آشتیانی . [ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) میرزا محمد علی پسر میرزا کاظم آشتیانی قمی ، مستوفی الممالک . از فضلا و نویسندگان و شاعران عهد فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار است . وی به دستور عباس میرزا مدتها پیشکار فرزندش محمد شاه بود اما پیش از جلوس محمدشاه به تخت سل...
-
مایل آمدن
لغتنامه دهخدا
مایل آمدن . [ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گراییدن . رغبت کردن . راغب شدن . || خمیدن . خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن : تن را به هرچه دادی ، انجام کارت آن است دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.شیخ العارفین (از آنندراج ).
-
مایل اصفهانی
لغتنامه دهخدا
مایل اصفهانی . [ ی ِ ل ِ اِ ف َ ] (اِخ ) شیخ رحیم ، از شاگردان درویش مجید طالقانی بوده است . او راست :دنبال دل فتاده به هر خانه می روم دیوانه ام که در پی دیوانه می روم .(ازمجمع الفصحا ج 2 ص 447).
-
مایل شدن
لغتنامه دهخدا
مایل شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن . (ناظم الاطباء). رغبت کردن . میل کردن : به غیر او مایل نمی شوم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). || کج گردیدن . خمیده شدن : در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل .حافظ.مایل...
-
مایل کردن
لغتنامه دهخدا
مایل کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راغب کردن . میل و رغبت برانگیختن : و نفس طبیعت را مایل بدان کند. (مجالس سعدی ). || کج کردن . چیزی را از حالت قائم خم دادن .
-
مایل گردیدن
لغتنامه دهخدا
مایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مایل شدن . رغبت پیدا کردن . راغب شدن . گراییدن : کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم . صائب (از آنندراج ).|| خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن . منحنی شدن . به ی...
-
مایل گشتن
لغتنامه دهخدا
مایل گشتن . [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مایل گردیدن : و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بدان مایل گشت . (کلیله و دمنه ). و رجوع به معنی اول مایل گردیدن شود.
-
مایل کندی
لغتنامه دهخدا
مایل کندی . [ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه دره سی است که در بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 162 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کهریزک مایل کندی
لغتنامه دهخدا
کهریزک مایل کندی . [ ک َ زَ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه دره سی است که در بخش حومه ٔ شهرستان ماکو واقع است و 104 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
صرابة
لغتنامه دهخدا
صرابة. [ ص ِ ب َ] (ع اِ) خنطس که مایل بزردی باشد. (منتهی الارب ).
-
صحماء
لغتنامه دهخدا
صحماء. [ ص َ ] (ع ص ) تأنیث اصحم . سیاه بزردی مایل . تیره رنگ . || تیره . || گردناک . (منتهی الارب ).
-
صحمة
لغتنامه دهخدا
صحمة. [ ص ُ م َ ] (ع اِ) سیاهی بزردی مایل . یا تیرگی به اندک سیاهی یا سرخی در سپیدی . (منتهی الارب ).
-
آبله رو
لغتنامه دهخدا
آبله رو. [ ب ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مجدر : سلطان ملکشاه ... آبله رو بود، چهره بزردی مایل . (راحةالصدور راوندی ).