کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
معیل
لغتنامه دهخدا
معیل . [ م ُ] (ع ص ) مرد بسیارعیال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شخصی که بسیار عیال دارد. (غیاث ) (آنندراج ). مرد بسیارعیال و عیال بار. (ناظم الاطباء). عیالومند. عیالمند.عیالوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دست اقبال ار نه بگ...
-
جستوجو در متن
-
اعناز
لغتنامه دهخدا
اعناز. [ اِ ] (ع مص ) مایل گردانیدن کسی را: اعنزه اعنازاً؛ مایل گردانید او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مایل گردانیدن . مایل ساختن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
نیم ور
لغتنامه دهخدا
نیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
-
شاطب
لغتنامه دهخدا
شاطب . [ طِ ] (ع ص ) مایل و کژ. طریق شاطب ؛ راه مایل و کژ. (منتهی الارب ).
-
احویواء
لغتنامه دهخدا
احویواء. [ اِ وی ] (ع مص ) سیاه مایل بسبزی شدن . || سرخ مایل بسیاهی گردیدن .- احویواء ارض ؛ سبز گردیدن زمین .
-
حوی
لغتنامه دهخدا
حوی . [ ح َ واْ ] (ع مص ) سیاه مایل به سبزی و سرخ مایل به سیاهی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
احواب
لغتنامه دهخدا
احواب . [ اِح ْ ] (ع مص ) مایل شدن بر گناه .
-
کاهب
لغتنامه دهخدا
کاهب . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کهب . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || تیره ٔ مایل به سیاهی . (منتهی الارب ). سپید مایل به تیرگی . (ناظم الاطباء).
-
خطب
لغتنامه دهخدا
خطب . [ خ َ طَ ] (ع مص ) تیره مایل بسرخی و زردی و یا مایل بسبزی گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
صبحة
لغتنامه دهخدا
صبحة. [ ص َ ح َ / ص ُ ح َ ] (ع اِ) خواب پگاه و منه : الصبحة تمنع الرزق . || هر چه بدان پگاه تعلل و مشغولی کنند. || سیاهی مایل بسرخی . || سپیدی مایل بسیاهی . || سرخی مایل بسپیدی یا زردی . (منتهی الارب ).
-
نهما
لغتنامه دهخدا
نهما. [ ] (اِ) اسم نبطی درخت کوهی است ، ساقش مربع و بقدر قامتی با زغبی مایل به زردی و شکوفه ٔ بعضی مایل به سفیدی و از بعضی مایل به سرخی و عمق و میان تهی و با عطریه و برگ بعضی مستدیر و از بعضی دراز و بی ثمر. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به تذکره ٔ ...
-
ودمة
لغتنامه دهخدا
ودمة. [ وُ م َ ] (ع اِ) ادمة.خویشی . || وسیله . (منتهی الارب ). || (اِمص ) آمیزش . || موافقت . || گندم گونی آدمیان . || رنگی از رنگهای شتر که مایل به سیاهی یا مایل به سپیدی باشد یا آن سپیدی خالص است یا رنگی است از رنگهای آهوان مایل به سپیدی . و در نه...
-
مائل
لغتنامه دهخدا
مائل . [ ءِ ] (ع ص ) مایل . چفسان . زنی که خمان و چمان رود از ناز و گردنکشی ،یا مائل است از طاعت خدای و آنچه او را لازم است از حفظ فروج ، یا شانه میلاء می کند که کراهت دارد، یا مایل است بسوی بدی و فساد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). ج ، مائلات . و...
-
عیاج
لغتنامه دهخدا
عیاج . (ع مص ) مایل گردیدن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ) (از المنجد).
-
کماغینه
لغتنامه دهخدا
کماغینه . [ ک َ ن َ ] (اِ) کرمی است سرخ مایل به سیاهی زهردار. (آنندراج ).