کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مایان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مایان
لغتنامه دهخدا
مایان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه است که در بخش مرکزی شهرستان دامغان واقع است و 950 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
مایان
لغتنامه دهخدا
مایان . (اِخ ) دهی از دهستان سردرود است که در بخش اسکوی شهرستان تبریز واقع است و 1936 تن سکنه دارد. در دو محل بفاصله ٔ 2 هزار گز به نام مایان بالا و مایان پایین مشهور است و مایان بالا 528 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
مایان
لغتنامه دهخدا
مایان . (اِخ ) دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 361 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
مایان
لغتنامه دهخدا
مایان . (ضمیر) ج ِ ما یعنی ماها. (ناظم الاطباء) : ورکسی گوید مایان همه سنجر نامیم گویمش نی نی رو «منکم اولی الامر» بخوان . انوری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).تمام پهلوانان زبورشاه گفتند ای پادشاه مایان منت داریم و فرمانبرداریم . (قندیه ص 24، از فرهنگ ...
-
واژههای مشابه
-
مایان بالا
لغتنامه دهخدا
مایان بالا. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اردمه است که دربخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 1130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مایان پایین
لغتنامه دهخدا
مایان پایین . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اردمه است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 832 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مایان درباغ
لغتنامه دهخدا
مایان درباغ . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اردمه است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 383 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
معیان
لغتنامه دهخدا
معیان . [ م ِع ْ ] (ع ص ) آب و کاه جوینده قوم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه آب و کاه برای قوم می جوید . (ناظم الاطباء). || رجل معیان ؛ مرد سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ماها
لغتنامه دهخدا
ماها. (ضمیر) جمع ما. (ناظم الاطباء). مایان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سالها وضع بلاها کرده ایم وهم حیران زانچه ماها کرده ایم . مولوی .و رجوع به ما و مایان شود.
-
فتق بابک
لغتنامه دهخدا
فتق بابک . [ ف َ ت َ ق ِ ب َ] (اِخ ) فاتک . فدیک . نام پدر مانی . (ابن الندیم ). این اسم بصورت فاتق ، فایق بن مایان (یا مامان ) و فتق بابک بن ابی برزام آمده است . رجوع به فاتک و فدیک شود.
-
مزینان
لغتنامه دهخدا
مزینان . [ م َ ] (اِخ ) شهرکی است خرد [ از خراسان ] بر راه ری و اندر وی کشت و زرع بسیار است . (حدود العالم ). نام یکی از دوازده رَبع بیهق که شامل مایان ، کموزد، داورزن ، سد خرو، طزر، بهمن آباد، مهر (که آنجا مزارع اقلام بحری باشد) و ماشدان و سویزان . ...
-
القول بالموجب
لغتنامه دهخدا
القول بالموجب . [ اَ ق َ ل ُ بِل ْ ج ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) عبارتست ازاینکه لفظی که در کلام شخصی واقع شده است همان را بخلاف مراد او گویند بشرطی که آن لفظ احتمال معنی منقول را داشته باشد. مثال : زید اسبی به عمرو فروخته بود چون عیبی داشت مسترد گردید، با...