کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماه به ماه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماه به ماه
لغتنامه دهخدا
ماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ماهرویی
لغتنامه دهخدا
ماهرویی . (حامص مرکب ) حالت و صفت ماهرو. ماه چهری . ماه سیمایی . زیبارویی . رجوع به ماه چهری و ماهرو شود.
-
مهواره
لغتنامه دهخدا
مهواره . [ م َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سرماهی . مشاهره . (دستورالاخوان ).ماهواره . ماهیانه . ماهانه . ماهیانه و مقرری ماه در ماه که به نوکران دهند. (از برهان ) (از جهانگیری ).
-
ازمیم
لغتنامه دهخدا
ازمیم . [ اِ ] (ع اِ) شبی ازشبهای محاق . (منتهی الارب ). ماه که چون باریک شود و به آخر رسد. (مؤید الفضلاء). || ماه آخر ماه . (منتهی الارب ). الهلال آخر الشهر. (قطر المحیط).
-
مه مثال
لغتنامه دهخدا
مه مثال . [ م َه ْ م ِ ] (ص مرکب ) همانند ماه . ماه وش . ماه سان . چون ماه در زیبایی . زیباروی : من دست به شاخ مه مثالی زده ام دل دادم و پس صلای مالی زده ام .خاقانی .
-
بر گرد
لغتنامه دهخدا
بر گرد. [ ب َ گ ِ دِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) گرداگرد و پیرامن : برگرد ماه ؛ پیرامن ماه . (از آنندراج ) : سؤال کردم و گفتم جمال روی تراچه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست . سعدی (ازآنندراج ).و رجوع به گِرد شود.
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . (فرهنگ فارسی معین ). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه . ماه سه شبه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ماهین
لغتنامه دهخدا
ماهین . [ هََ ] (اِخ ) تثنیه ٔ ماه یعنی ماه بصره (دینور) و ماه کوفه (نهاوند). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن را ماه الکوفه خواندندی و این را ماه البصره و چون هر دو را نام برند گویند ماهین . (ترجمه ٔ بلعمی ). چون سپاه مسلمانان ماهین و همدان بگشادند ...
-
مشاهرة
لغتنامه دهخدا
مشاهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) ماهیانه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یک ماه اجیر کردن .(از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || ماه به ماه چیزی دادن و ماهیانه . (غیاث ) (آنندراج ). چیزی به ماه فادادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). چیزی به ماه...
-
مای
لغتنامه دهخدا
مای . (اِخ ) «ماد» در زمان ساسانیان مبدل به «مای » شد و در قرون اسلامی آن را «ماه » گفتند چنانکه می گفتند ماه نهاوند، ماه بصره و غیره و در جمع ماهات . (از ایران باستان ج 1 ص 207). و رجوع به ماد و ماه (اِخ ) شود.
-
نجادی
لغتنامه دهخدا
نجادی . [ ن ِ ] (اِخ ) از این شاعر محمدبن عمر رادویانی مؤلف ترجمان البلاغه درفصل «تفریق و تقسیم » (چ آتش ص 72) بیتی آورده است :نیست به خوبی رخانْت ماه ازیراک ماه به گرد رخت همیشه بتابد.و جز این از حال و آثار او اطلاعی به دست نیفتاد.
-
شهر
لغتنامه دهخدا
شهر. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) دانا. (منتهی الارب ). عالم . (اقرب الموارد). || تراشه ٔ ناخن مانندی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ماه . (منتهی الارب ) (دهار). وقتی که ماه آشکارا گردد و قریب بکمال رسد. (منتهی الارب ). قمر. (اقرب الموارد). || ماه نو. ...
-
ماهانه
لغتنامه دهخدا
ماهانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به ماه . (ناظم الاطباء). آنچه مربوط به وابسته و ماه باشد: مجله ٔ ماهانه (که هر ماه یکبار منتشر می شود).حقوق را ماهانه می پردازند. (فرهنگ فارسی معین ). هلال ، ماهانه کردن اجیر را. (منتهی الارب ). || (اِ ...
-
ماهوار
لغتنامه دهخدا
ماهوار. [ ماه ْ ] (اِ مرکب ) به معنی ماهیانه باشد و آن علوفه ای است که آن را ماه در ماه به نوکران دهند. (برهان ). ماهواره . همان ماهانه است . و آن راماهیانه نیز گویند چنانکه مقرری سال را سالیانه گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ماهیانه و شهریه و علوفه ...