کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماهتاب، ماهتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متقمر
لغتنامه دهخدا
متقمر. [ م ُ ت َ ق َم ْ م ِ ] (ع ص ) غالب آینده در قمار. (آنندراج ). غالب شونده در قمار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به ماهتاب بیرون شونده . (آنندراج ). سیرکننده و تفرج کننده در ماهتاب . (ناظم الاطباء). به ماهتاب بیرون آیند...
-
انصیاح
لغتنامه دهخدا
انصیاح . [ اِ ] (ع مص ) کفیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شکافته شدن . (از اقرب الموارد).منشق شدن . (یادداشت مؤلف ). || روشن شدن ماهتاب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). روشن شدن چنانکه ماهتاب . (یادداشت مؤلف ). ...
-
مهشید
لغتنامه دهخدا
مهشید. [ م َ ] (اِ مرکب ) ماه شید. پرتو قمر. ماهتاب . مهتاب . پرتو ماه .
-
خاتون خرگه سحاب
لغتنامه دهخدا
خاتون خرگه سحاب . [ ن ِ خ َ گ َ هَِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب و ماهتاب است . (آنندراج ).
-
سراج المساکین
لغتنامه دهخدا
سراج المساکین . [ س ِ جُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از مهتاب . (آنندراج ). قمر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 276). ماهتاب .
-
تقمر
لغتنامه دهخدا
تقمر. [ ت َ ق َم ْ م ُ ] (ع مص ) غالب آمدن در قمار. || به نکاح در آوردن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیک کسی در شدن به ماهتاب . (تاج المصادر بیهقی ). به ماهتاب بیرون آمدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الا...
-
مقمر
لغتنامه دهخدا
مقمر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) لیل مقمر؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شب ماهتاب . (دهار).شب با قمر. مقمرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شب روشن با ماه . (ناظم الاطباء). ماهتابی .روشن به ماهتاب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : افسونی دانستم ک...
-
خنس
لغتنامه دهخدا
خنس . [ خ ُن ْ ن َ ] (ع اِ) ستاره ها. || ستاره های سیار. || (اِخ ) پنج سیاره ، یعنی «زحل »، «مشتری »، «مریخ »، «زهره » و «عطارد». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : امیرالمؤمنین (ع ) گفت : یا رسول اﷲ رفتن خنس را به آفتاب و ماهتاب یاد...
-
درخسبیدن
لغتنامه دهخدا
درخسبیدن .[ دَ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خسبیدن . غنودن : چون شب آید برود خورشید از محضر ماماهتاب آید و درخسبد در بستر ما. منوچهری .رجوع به خسبیدن شود.
-
کمریا
لغتنامه دهخدا
کمریا.[ ک َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند ماهتاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزوارش کمریا ، پهلوی ، اغام (ایام ) به معنی «هنگام » و به معنی قمر (ماه ) هم گرفته اند. (از حاشیه برهان چ معین ).
-
مدددهنده
لغتنامه دهخدا
مدددهنده . [ م َ دَدْ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مددکننده . مددرس . یاری دهنده . ممد : خاطر اشرف شهنشاهی که مدددهنده ٔ شعله ٔ شمع آفتاب و فروزنده ٔ مشعله ٔ ماهتاب است . (سندبادنامه ص 282).
-
چراغ شب
لغتنامه دهخدا
چراغ شب . [ چ َ / چ ِ غ ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )ماهتاب . (ناظم الاطباء). || چراغ که در شب افروزند. و چراغ شب باران و چراغ شب مهتاب ، هر کدام معروف و کنایه از آنست که لطفی ندارد. (آنندراج ).
-
ثمیر
لغتنامه دهخدا
ثمیر. [ث َ ] (ع اِ) شیری که مسکه ٔ آن ظاهر نشده یا شیری که مسکه ٔ آن ظاهر گردیده باشد. || مسکه که ظاهر شود بر ماست پیش از جمع شدن . || شب ماهتاب . (دهار). || میوه دار. (غیاث اللغة).
-
شب تجلی
لغتنامه دهخدا
شب تجلی . [ ش َ ب ِ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) شبی که موسی (ع ) را در وادی ایمن انوار الهی به مشاهده رسید. (آنندراج ) : کمال دانش او خود ز شرح مستغنی است به ماهتاب چه حاجت ، شب تجلی را.ظهیر فاریابی .
-
قمراء
لغتنامه دهخدا
قمراء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقمر. (اقرب الموارد). ماهتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شب روشن با ماه . (منتهی الارب ). لیلة قمراء؛ شبی ماهناک . (مهذب الاسماء). شبی بامهتاب . || اتان قمراء؛ خر ماده ٔ سپید مایل به تیرگی . (منتهی الارب ) (اقرب ال...