کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماند 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ارینبة
لغتنامه دهخدا
ارینبة. [ اُ رَ ن ِ ب َ ] (ع اِ) گیاهی است که بگیاه نَصی ّ ماند. (منتهی الارب ).
-
ثعلبیة
لغتنامه دهخدا
ثعلبیة. [ ث َ ل َ بی ی َ ] (ع اِ) رفتار اسب که برفتار سگ ماند.
-
جمیزی
لغتنامه دهخدا
جمیزی . [ ج ُم ْ م َ زا ] (ع اِ) نوعی از درخت که بار آن به انجیر ماند. (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
ذنبان
لغتنامه دهخدا
ذنبان . [ ذَ ن َ ] (ع اِ) ذنب الثعلب . || بعضی گویند گیاهی است و بعضی گفته اند گیاهی است که به أرزن ماند .
-
ارمان
لغتنامه دهخدا
ارمان . [ اَ ] (اِ) نوعی از دارو باشد که بوی آن ببوی قرفه ماند و بیخ دندان را سخت کند. (برهان ). و رجوع به ارمال و ارماک و ارمالک شود.
-
حبب
لغتنامه دهخدا
حبب . [ ح ِ ب َ ] (ع اِ) سیرابی و رونق دندان که به شیشه ماند. (منتهی الارب ). تازگی دندان . (مهذب الاسماء).
-
درسته
لغتنامه دهخدا
درسته . [ دُ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) کاه خرد که از گندم و جو شکسته می ماند. (آنندراج ) (انجمن آرا). خارِ خورد که از گندم و جو شکسته می ماند. (رشیدی ).
-
ضهیاء
لغتنامه دهخدا
ضهیاء. [ ض َهَْ ی َءْ ] (ع اِ) نباتی است که به نبات سیال ماند. || (ص ) زنی که حیض نیارد. || زنی که شیر و پستان ندارد. (منتهی الارب ).
-
خلل
لغتنامه دهخدا
خلل . [ خ ِ ل َ ] (ع اِ) آنچه در میان دندانها ماند از طعام و واحد آن خلة است : هو خللهم ؛ او در میان آنهاست . (از منتهی الارب ).
-
رذ
لغتنامه دهخدا
رذ. [ رَذذ ] (ع مص ) باریدن باران نرم و ریزه و یا باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رَذاذ. (از اقرب الموارد). و رجوع به رَذاذ شود.
-
متبن
لغتنامه دهخدا
متبن . [ م ُ ت َب ْ ب َ ] (ع ص ) جامه ٔ زعفرانی که به رنگ کاه ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنگ کرده شده به رنگ کاه . (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد).
-
کدکد
لغتنامه دهخدا
کدکد. [ ک ُ ک ُ ] (اِ) ورمی است صلب که اندر پلک تولد کند و بدان ماند که دملی خواهد بود یا هست و عامه آن را کُدکُد گویند و دمل نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از بحرالجواهر).
-
صاید
لغتنامه دهخدا
صاید. [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صید است : رفت و دانه خورد و اندر دام ماندصایدش کشت و بخورد و کام راند. (مثنوی ).رجوع به صائد...شود.
-
زبره
لغتنامه دهخدا
زبره . [ زِ رَ / رِ ] (ص ، اِ) مقابل نرمه . درشت از چیزی بیخته که بر سر نرم بیز ماند: زبره ٔ آرد؛ قسمت درشت آرد. نخاله ٔ هرچیز.
-
ضعاف
لغتنامه دهخدا
ضعاف . [ض ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ) : ماند صوفی با بنه و خیمه ٔ ضِعاف فارِسان راندند تا صف ّ مصاف .مولوی .