کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانده مغناطش فشاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عقب مانده
لغتنامه دهخدا
عقب مانده . [ع َ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عقب افتاده . پس افتاده .
-
واپس مانده
لغتنامه دهخدا
واپس مانده . [ پ َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) بازمانده . عقب مانده : دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس که راهش سنگلاخ است و سم افگنده است پالانی . خاقانی .ز واپس ماندگان ناید درست این نخستین را نداند جز نخستین . نظامی .به دورافتادگان از خان و مانه...
-
تبر مانده
لغتنامه دهخدا
تبر مانده . [ ] (اِخ ) (قلعه ٔ ...) بنا به نقل خواندمیر از قلاع حوالی دهلی : در سنه ٔ 637 هَ . ق . ... سلطان رضیه ... عنان یکران بصوب دهلی انعطاف داده ... روز چهارشنبه نهم رمضان همین سال بجانب قلعه ٔ تبر مانده که کوتوال آن با ملک الهوتیه موافق بودند ...
-
ته مانده
لغتنامه دهخدا
ته مانده . [ ت َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج ). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی ماند از چیزی . پس مانده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی در کام تلخ ما چکان ته ...
-
جای مانده
لغتنامه دهخدا
جای مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده در جای . || نالایق . بی هنر. ناتوان . ضعیف . || آنکه نتواند جماع کند. (ناظم الاطباء).
-
پیش مانده
لغتنامه دهخدا
پیش مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مانده از پیش . بازمانده از قبل ، چنانکه غذا و نان . || ته مانده . پس مانده . سؤر. (منتهی الارب ). باقی طعام . پس خورده . نیم خورده . که از پیش کسی بماند (غذا). طعام نیم خورده .
-
دل مانده
لغتنامه دهخدا
دل مانده . [ دِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ملول . اندوهگین . غمگین . || خسته . بیمار. (ناظم الاطباء). || دل چرکین . بی رغبت : چون دست ناشسته در خوان نهاد، همه ٔ یهودیان و معتزله و زنادقه بدین سبب دل مانده شدند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 110).
-
درون مانده
لغتنامه دهخدا
درون مانده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده دراندرون . باقیمانده در داخل . مقیم درون : درون ماندگان خرقه انداختندبر آن خرقه بسیار جان باختند.نظامی .
-
شب مانده
لغتنامه دهخدا
شب مانده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شبینه و بیات و هر طعام و شرابی که بر آن شب گذشته باشد و از روز و یا شب پیش مانده باشد. (از ناظم الاطباء). بازمانده از شب . باقی از شب . که از شب هنگام بجای ماند. که شب بر او بگذرد، و بدین سبب کهنه شود یا تباه ش...
-
مانده شدن
لغتنامه دهخدا
مانده شدن . [ دَ /دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متوقف شدن و از کار افتادن ازتعب و خستگی . (ناظم الاطباء). بیش کار نتوانستن . خسته شدن (به معنی متداول امروز). کَل ّ. کلال . اعیاء. لغوب . استحسار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عاجز شدن . از کار افتادن . خسته ش...
-
مانده علی
لغتنامه دهخدا
مانده علی . [ دَ / دِ ع َ ] (اِ مرکب ) پدر و مادری که هرچه بچه پیدا کنند زود بمیرد و بچه هاشان پانگیرند، اسم بچه آخری را اگر پسر باشد، «آقاماندی » یا «خدابگذار» یا «مانده علی » می نامند. و رجوع به نیرنگستان صادق هدایت ص 10 شود.
-
مانده کردن
لغتنامه دهخدا
مانده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عاجز کردن . از کار انداختن . اعیاء کردن . عاجز کردن . اتعاب . ضعیف کردن . تضعیف . اکلال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کوفته کردن . خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و او را ...
-
مانده گردانیدن
لغتنامه دهخدا
مانده گردانیدن . [ دَ / دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) خسته کردن (به معنی متداول امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرسوده کردن : تلغب ؛ مانده گردانیدن . (منتهی الارب ). و رجوع به مانده گردیدن شود.
-
مانده گردیدن
لغتنامه دهخدا
مانده گردیدن . [ دَ / دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . خسته شدن (به معنی متداول امروز). فرسوده شدن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). از دست دادن نیروی بدنی : مگر مانده گردند و سستی کنندبه جنگ اندرون پیشدستی کنند. فردوسی .به مجلس اندر تا ایستاده ای د...
-
مانده گشتن
لغتنامه دهخدا
مانده گشتن . [ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مانده گردیدن . مانده شدن : همی تاخت بر غرم و آهو به دشت پراگنده شد غرم و او مانده گشت . فردوسی .کنون مانده گشتم چنین در گریزسری پر ز کینه دلی پر ستیز. فردوسی .نغزگویان که گفتنی گفتندمانده گشتند و عاقبت خفتن...