کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مامور عالی رتبه دولت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مأمور
لغتنامه دهخدا
مأمور. [ م َءْ ] (ع ص ) امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده و محکوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی عقل و تن مأمور گردد چون هوا آمر شود. منوچهری .بنده ٔ کارکن به امر خدای بنده ٔ کارکن بود مأمور. ناصرخس...
-
مأمور کردن
لغتنامه دهخدا
مأمور کردن . [ م َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گماشتن . منصوب کردن .
-
جستوجو در متن
-
عالی رتبه
لغتنامه دهخدا
عالی رتبه . [ رُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) عالی مرتبت . آنکه را مقام بالا و برتر باشد.
-
عطاردنصاب
لغتنامه دهخدا
عطاردنصاب . [ ع ُ رِ ن ِ ](ص مرکب ) دارای رتبه و مقام عالی . (ناظم الاطباء).
-
والاحضرت
لغتنامه دهخدا
والاحضرت . [ ح َ رَ ] (ص مرکب ) والاجناب . والامقام . عالی رتبه . بلندمرتبه . || لقبی است دون اعلیحضرت و علیاحضرت شاهزادگان ذکور و اناث را و نیز نایب السلطنه را.
-
دولت خانه
لغتنامه دهخدا
دولت خانه . [ دَ / دُو ل َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از قصور صفویه در اصفهان است که به عالی قاپو شهرت یافته است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به عالی قاپو شود.
-
دام اقباله
لغتنامه دهخدا
دام اقباله . [ م َ اِ ل ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بردوام بادش روی کردن دولت . پیوسته باد دولت و طالع و نیکبختی او.- دام اقباله العالی ؛ پیوسته بادش روی بدو نهادن دولت عالی .
-
رتبه
لغتنامه دهخدا
رتبه . [ رُ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ)رتبت . رتبة. پایه . (منتهی الارب ). پایه . مرتبه . (صراح اللغة). قدر و منزلت و جاه . (از شعوری ج 2 ورق 26). درجه و طبقه و مرتبه و پایه و جاه و شأن و منزلت و منصب و مقام . (ناظم الاطباء). پایگاه . رتبت : این فصل از ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) جمال الدین التونسی یکی از مدرسین عالی رتبه ٔ جامع زیتونه ٔ تونس . او راست : بلوغ الارب فی مآثر الشیخ الذهب . والشیخ الذهب هو شیخه فی الطریق . طبع تونس بسال 1322 هَ . ق . در دو جزء و صاحب مجلةالمنار. (جزء 10 ص 873) گوید: هذاالک...
-
راستی فرمای
لغتنامه دهخدا
راستی فرمای . [ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه امر براستی و عدالت کند : جلال دولت عالی محمد محمودامام دادگران شاه راستی فرمای .فرخی .
-
اطواخ
لغتنامه دهخدا
اطواخ . [ اَطْ ](ع اِ) ج ِ طوخ ، بمعنی دم . دنبال . || کلمه ٔ دخیل است که در روزگار دولت ممالیک داخل عربی شده است . در آن هنگام رسم بود که در پیشاپیش صاحبان پایگاههای بلند جزو موکب آنان نیزه ای می بردند که بر فرازآن کره ای زرین بود و رتبه ٔ کسان را ن...
-
دولت
لغتنامه دهخدا
دولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت . (یادداشت مؤلف ) : پیر و فرتوت گشته بودم سخت دولت تو مرا بکرد...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفر (ابوعبداﷲ) بن محمدبن معمر، مکنی به ابوالفضل ومعروف به زعیم الدین ، مردی دانشمند و از رجال نامی دولت عباسیان بود و در عهد خلافت المقتفی و المستنجد والمستضیئی مقام خزانه داری داشت و به نیابت وزارت رسید. بیش از بیست ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [جُدْ دی ] (اِخ ) (سلطان ...) محمود، پادشاه کرمان که سیف اسفرنگ او را مدح کرده است . از آن جمله گوید:تاج دین محمود شاه سند و کرمان آنکه هست ملک و ملت را معین و دین و دولت را نصیر.رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 613 شو...