کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مال ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مال ور
لغتنامه دهخدا
مال ور. [ وَ ] (ص مرکب ) مالدار و توانگر و غنی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
مآل
لغتنامه دهخدا
مآل . [ م َ ] (ع مص ) اَول . بازگشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آل الیه اولا و مآلاً؛ به سوی او بازگشت . (از اقرب الموارد). || کم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جای بازگشت . (دهار). مرجع. (اقرب الموارد). جای رجوع و جای بازگش...
-
مأل
لغتنامه دهخدا
مأل . [ م َ ءَ / م َءْل ْ ] (ع ص ) مرد فربه سطبر، مؤنث آن مألة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): رجل مأل ؛ مرد فربه . (ناظم الاطباء). || (مص ) مألة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع مألة شود.
-
کلاه مال
لغتنامه دهخدا
کلاه مال . [ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه از نمد کلاه سازد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که کارش تهیه ٔ کلاه نمدی از پشم و کرک است . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). و رجوع به کلاه نمد شود.
-
کیسه مال
لغتنامه دهخدا
کیسه مال . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) دلاک و شخصی که در حمام بدنهای مردم به کیسه مالش دهد. (آنندراج ). دلاک و آنکه در حمام کیسه بر بدن می مالد. (ناظم الاطباء). کیسه کش : سعی آن چنان خوش است که مانند کیسه مال از پرهنر ز کیسه ٔ خالی برآورد. محسن تأثیر (...
-
گه مال
لغتنامه دهخدا
گه مال . [ گ ُه ْ ] (نف مرکب ) که گه مالد. که به پلیدی آلوده کند. || (ن مف مرکب ) مالیده به گه . آلوده به پلیدی .
-
نیک مآل
لغتنامه دهخدا
نیک مآل . [ م َ ] (ص مرکب ) نیک سرانجام . نیک انجام . خوش عاقبت . عاقبت به خیر.
-
شوی مال
لغتنامه دهخدا
شوی مال . (نف مرکب ) شومال .شخصی را گویند که آهار و آش بر تار جامه ای که می بافند بمالد. (برهان ). نساج . در اصل لغت به معنی بافنده است و برخلاف اصل موضوع بمعنی شوی مال استعمال کنند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). رجوع به شومال شود.
-
فال مال
لغتنامه دهخدا
فال مال . (اِ) فرنجمشک . (فهرست مخزن الادویه ).
-
هرسه مال
لغتنامه دهخدا
هرسه مال .[ هََ س ِ ] (اِخ ) جایی بوده است در سه فرسخی آمل . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 160).
-
پیل مال
لغتنامه دهخدا
پیل مال . (ن مف مرکب ) مالیده به پیل . مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل . که پیل در زیر پای مالیده باشد. پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل . (غیاث ). کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه . (انجمن آرا). کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن . (برهان...
-
تال مال
لغتنامه دهخدا
تال مال . (ص مرکب ، از اتباع ) پریشان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). از اتباع و مبدل تارمار است . رجوع به تارمار و تار و مار و تال و مال شود.
-
ذات مال
لغتنامه دهخدا
ذات مال . [ ت ُ ] (ع ص مرکب ) خداوند مال (زن ). زن مالدار. زنی توانگر. زن باخواسته . || (اِ مرکب ) دارائی . توانگری .
-
دندان مال
لغتنامه دهخدا
دندان مال . [ دَ ] (اِمرکب ) مسواک . (منتهی الارب ). دندان شویه . دندان آپریز.دندان سای . مسواک . (یادداشت مؤلف ): سواک ؛ چوب دندان مال . (منتهی الارب ). رجوع به مسواک و دندان آپریز شود. || سنون و داروی دندان . (ناظم الاطباء).