کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالح
لغتنامه دهخدا
مالح . [ ل ِ ] (ع ص ) آب شور، لغت غیرفصیح است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب شور، و اندک بکار رود. (از اقرب الموارد). || نبت مالح ؛ شورگیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شور و نمکین . (غیاث ) (آنندراج ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نمک ...
-
واژههای همآوا
-
ماله
لغتنامه دهخدا
ماله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) افزاری که بنایان بدان گل اندایند و گل ماله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). افزاری که گلکاران بدان کاهگل و گچ و آهک بر دیوار مالند. (برهان ). افزاری است که بنایان بدان کاهگل مالند و به گچ دیوار خانه را سفید کنند. (آنندراج ). افزار...
-
جستوجو در متن
-
شورگیاه
لغتنامه دهخدا
شورگیاه . (اِ مرکب ) گیاه شور. هر علف شور و نمکین . (ناظم الاطباء). گیاه شور مطلق . (فرهنگ فارسی معین ): نبت مالح ؛ شورگیاه .هجیر؛ شورگیاه خشک شکسته . (منتهی الارب ). حمض . رمث . سرمق . (یادداشت مؤلف ).
-
شور
لغتنامه دهخدا
شور. (ص ) چیز پرنمک . (رشیدی ). نمکین . (غیاث اللغات ). چیزی پرنمک . (انجمن آرا) (آنندراج ). نمکین و هر چیز که طعم نمک در آن باشد. (ناظم الاطباء). طعمی و لذتی باشد معروف . (برهان ) (از جهانگیری ). چیزی که در آن مزه ٔ نمک بیش از اعتدال باشد. پرنمک . (...
-
قسب
لغتنامه دهخدا
قسب . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) سلب شدید. (اقرب الموارد). سخت در مقابل سست . (برهان ) (منتهی الارب ). || زشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). || خرمای خشک که در دهان ریزه گردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نوعی از خرمای خشک باشد که اهل نجد آن را برشوم خوانند....
-
بغشور
لغتنامه دهخدا
بغشور. [ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای است میان سرخس و هرات و معنی ترکیبی آن بغشور است که گو آب شور باشد چه بغ بمعنی گودال است . (برهان ). شهری است بین هرات و مروالروذ. (معجم البلدان ). دهی است میان سرخس و هرات و معنی ترکیبی آن مغاک شور چه زمینش شوره زار ...
-
جدف
لغتنامه دهخدا
جدف . [ ج َ دَ ] (ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قبر. (قطر المحیط) (آنندراج ) (شرح قاموس ). قبر و آن اِبدال جدث است . (از اقرب الموارد)(آنندراج ). ج ، اَجداف . (اقرب الموارد) (لسان العرب )(منتهی الارب ). و گروهی این جمع را مکروه دارند و گویند،...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...