کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالة
لغتنامه دهخدا
مالة. [ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ مال و مَیِّل .(ناظم الاطباء). و رجوع به مال (ع ص ) شود. || ج ِ مالة . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || ج ِ مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
مالة
لغتنامه دهخدا
مالة. [ ل َ ] (ع ص ) امراءة مالة؛ زن مالدار. ج ، مالة و مالات . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مؤنث مال و گویند امراءة مالة؛ یعنی زن بسیارمال . ج ، مالة، مالات و گویند «نسوة مالات ». (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
ماله
لغتنامه دهخدا
ماله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) افزاری که بنایان بدان گل اندایند و گل ماله نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). افزاری که گلکاران بدان کاهگل و گچ و آهک بر دیوار مالند. (برهان ). افزاری است که بنایان بدان کاهگل مالند و به گچ دیوار خانه را سفید کنند. (آنندراج ). افزار...
-
مآلة
لغتنامه دهخدا
مآلة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) فربه و سطبر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مألة
لغتنامه دهخدا
مألة. [ م َ ءَ ل َ / م َءْ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مأل [ م َ ءَ / م َءْل ْ ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مأل شود.
-
مألة
لغتنامه دهخدا
مألة. [ م َءْ ل َ ] (ع مص ) بر غفلت و بی خبری دررسیدن کار و آماده نبودن جهت آن و ندانستن . مأل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) مرغزار. ج ، مِئال . || آسیا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
گل ماله
لغتنامه دهخدا
گل ماله . [ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آلتی است معماران را که بدان گل و آهک بر در و دیوار مالند و آنرا کرفی گویند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
کشک ماله
لغتنامه دهخدا
کشک ماله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کشک سا. کشک ساب . آلت مالیدن کشک . آنچه با آن کشک را در آب بمالند تا آب آن کشک گیرند.
-
نیم ماله
لغتنامه دهخدا
نیم ماله . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) قالب صابون که نیم یا بیشتر آن به کار رفته و به مصرف رسیده باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
یخ ماله
لغتنامه دهخدا
یخ ماله . [ ی َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) یخ بازی . یخ لخشک : سرو روان من که به یخ ماله می رودصد جان به افت و خیز به دنباله می رود.سیفی (از آنندراج ).
-
دشت ماله
لغتنامه دهخدا
دشت ماله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شب آهنگ . مرغ حق . بیل باقلی . ابوحکب . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شب آهنگ شود.
-
موش ماله
لغتنامه دهخدا
موش ماله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) خرمای بغداد؛ و در اسلامبول مثل همه ٔ کلمات فارسی در آنجا مصحفاً موش مولان گویند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موش مولان شود.
-
ماله غوره
لغتنامه دهخدا
ماله غوره . [ ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رز جنگلی است که اصل رز (مو)های اهلی است و در اغلب نقاط شمال ایران ماله غوره و در کتول ،«مئل » نامیده می شود. انگور جنگلی . کرم البری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مازندران و گرگان به درخت مو جنگلی گوین...