کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماضي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماضی
لغتنامه دهخدا
ماضی . (ع ص ) گذرنده . (منتهی الارب ). گذرنده و گذشته . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || قاطع هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برنده و قاطع خواه شمشیر باشد و یا جز آن . (ناظم الاطباء) : شمشیر ماضی او به منام نیام راضی نشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ...
-
ماضی
لغتنامه دهخدا
ماضی . [ ضی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماضی شود.
-
سلطان ماضی
لغتنامه دهخدا
سلطان ماضی . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمود غزنوی است . رجوع به محمود غزنوی شود.
-
ماضی بن
لغتنامه دهخدا
ماضی بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه است که در بخش زراب شهرستان سنندج واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
امیر ماضی
لغتنامه دهخدا
امیر ماضی . [ اَ رِ ] (ترکیب اضافی وضعی ) برخی از سلاطین را بعد از مرگشان با این نام خوانده اند: در تاریخ سامانیان امیراسماعیل سامانی و در تاریخ غزنویان سلطان محمود غزنوی . (از تاریخ بیهقی ) (از تاریخ بخارای نرشخی ).
-
جستوجو در متن
-
رفت گذشت
لغتنامه دهخدا
رفت گذشت . [ رَ گ ُذَ ] (اِ مرکب ) ماضی و زمان ماضی . (ناظم الاطباء).
-
ماضوی
لغتنامه دهخدا
ماضوی . [ ض َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماضی . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماضی شود.
-
ماضین
لغتنامه دهخدا
ماضین . (ع ص ، اِ) ج ِ ماضی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماضی شود.
-
باخمس
لغتنامه دهخدا
باخمس . [ م ِ ] (فعل ) در ترکی بمعنی دیده که صیغه ٔ ماضی است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
گاد
لغتنامه دهخدا
گاد. (مص مرخم ، اِمص ) مخفف گادن : بداد و به گاد است میل تو لیکن بدادن سواری ، به گادن پیاده . سوزنی .|| (فعل ماضی ) ماضی گادن . (غیاث ). رجوع به گادن و گائیدن شود.
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ع اِ) وقت . هنگام . لحظه ای که در آنی . دَم . وقت حاضر، متوسط میان ماضی ومستقبل . اندک زمان . ج ، آنات : در یک آن . آن به آن .
-
ناآغاز روز
لغتنامه دهخدا
ناآغاز روز. (اِ مرکب ) ترجمه ٔ ازل الاَّزال است ، یعنی روزی که اول ندارد از طرف ماضی . (انجمن آرای ) (آنندراج ) .
-
مات
لغتنامه دهخدا
مات . (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت ) مردن . رجوع به موت شود.- مات و فات . رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
-
پایار
لغتنامه دهخدا
پایار. (ص مرکب ، اِمرکب ) پار. عام ماضی . سنه ٔ ماضیه . عام اوّل . سال گذشته بیفاصله و پیش از این پیرار. (از فرهنگی خطی ).