کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماشو
لغتنامه دهخدا
ماشو. (اِ) نوعی از غربال باشد که چیز بدان بیزند. (برهان ). غربال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماشوب . ماشوه . ماشیوه . نوعی غربال که بدان چیزها بیزند. الک . (فرهنگ فارسی معین ). منخل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز تیرجان شکارت باد دایم تن اعدای تو...
-
واژههای مشابه
-
گیوم دو ماشو
لغتنامه دهخدا
گیوم دو ماشو.[ گی یُم ْ / گیُم ْ دُ ش ُ ] (اِخ ) نام شاعر و موسیقیدان فرانسوی (1300 - 1377م .). وی یکی از ایجادکنندگان مکتب پولی فونیک فرانسه و مهمترین اثر او «مس نوتردام » است . (از لاروس ).
-
جستوجو در متن
-
ماشیوه
لغتنامه دهخدا
ماشیوه . [ وَ / وِ] (اِ) به معنی ماشوه باشد که پرویزن و ترشی پالا باشد. (برهان ). همان ماشو است . ماشوه . (از آنندراج ). غربال و پرویزن و ترشی پالا. (ناظم الاطباء) : خلیل سبک دست ماشیوه کن . اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج ).و رجوع به ماشو و ماشوه شود.
-
ماشوی
لغتنامه دهخدا
ماشوی . (اِ) غربال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): الغربله ؛ به ماشوی بکردن . (زوزنی ، یادداشت ایضاً)؛ و رجوع به ماشو و ماشیوه شود.
-
ماشوه
لغتنامه دهخدا
ماشوه . (اِ) بر وزن و معنی ماشوب است که غربال و پرویزن و ترشی پالا باشد. (برهان ). همان ماشو است که مرقوم شد. ماشیوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). با های ملفوظ، غربال و پرویزن و ترشی پالا و ماشو و ماشوب و ماشیوه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماشور و ماشیوه...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (اِ) چنبر غربال . چنبر غربال و پرویزن و ماشو و دف و جز آن .اِطار. فریس . اخکم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماسو
لغتنامه دهخدا
ماسو. (اِ) گلیم ، ظاهراً به شین معجمه است چنانکه بیاید. (فرهنگ رشیدی ). در رشیدی به معنی گلیم نوشته . (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به ماشو شود.
-
ماشاد
لغتنامه دهخدا
ماشاد. (اِ) جامه ٔ پشمینه را گویند . (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در جهانگیری نیز «ماشاد» و در رشیدی «ماشار» آمده . با ماشو مقایسه شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
دصدصة
لغتنامه دهخدا
دصدصة. [ دَ دَ ص َ ] (ع مص ) غربال را به دست زدن تا آرد را فروریزد. (از منتهی الارب ). دست به ماشو باززدن در حال بیختن . (تاج المصادربیهقی ). زدن غربال را با دست . (از اقرب الموارد).
-
ماشوب
لغتنامه دهخدا
ماشوب . (اِ) به معنی اول ماشو است که غربال و آردبیز باشد. (برهان ) (آنندراج ). غربال و آردبیز و پرویزن . (ناظم الاطباء) : دهر به پرویزن زمانه فروبیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله هرچه در او مغز بود و آرد فروشدبر سر ماشوب آمده است نخاله . ناصرخسرو (یاد...
-
آردن
لغتنامه دهخدا
آردن . [ دَ ] (اِ) ظرفی چون طبقی با سوراخهای بسیار که طباخان و حلوائیان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و غیر آن بدان پالایند. آبکش . پالاون . پالونه . ترشی پالا. ماشو. ماشوب . سماق پالا. اَردَن . پالوانه . زازل . || کفگیر. || (اِخ ) نام ولایتی ....
-
پالاوان
لغتنامه دهخدا
پالاوان . (اِ مرکب ) پالاون . ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزها در آن صاف کنند وآنرا ترشی پالا گویند. (برهان ). ظرفی بود مانند طبقی که در آن سوراخ بسیار باشد مثل کفگیر که طباخان و حلوائیان آنرا بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشیها و امثال آنرا بدان صاف...
-
ماشا
لغتنامه دهخدا
ماشا. (اِ) ماشو. پشمینه و شالکی درویشان . (فرهنگ لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 204) : طرفه بازار قماشی است که ماشأاﷲقدر ماشا و سقرلاطبهم یکسانند. نظام قاری (دیوان ص 68).قاری به خواب دید سقرلاط یک شبی تعبیر رفت چکمه و ماشا حواله بود. نظام قاری (دیوا...