کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماشا
لغتنامه دهخدا
ماشا. (اِ) ماشو. پشمینه و شالکی درویشان . (فرهنگ لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 204) : طرفه بازار قماشی است که ماشأاﷲقدر ماشا و سقرلاطبهم یکسانند. نظام قاری (دیوان ص 68).قاری به خواب دید سقرلاط یک شبی تعبیر رفت چکمه و ماشا حواله بود. نظام قاری (دیوا...
-
جستوجو در متن
-
ماشار
لغتنامه دهخدا
ماشار. (اِ) جامه ٔ پشمین . (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به ماشاد و ماشا شود.
-
ماشاک
لغتنامه دهخدا
ماشاک . (اِ) نوعی پارچه : سقرلاط و بزمات و آن بنات چو ماشاک و تفتیک و عین ثبات . نظام قاری (دیوان ص 186).و رجوع به ماشاد و ماشا شود.
-
ماشاه
لغتنامه دهخدا
ماشاه . (اِ) نوعی پارچه : گرچه ماشاه و سقرلاط بهم مشتبهندهریکی را به حد خویش شناسد ابصار. نظام قاری (دیوان ص 13).و رجوع به ماشاد و ماشا شود.
-
مأش
لغتنامه دهخدا
مأش . [ م َءْش ْ ](ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ): مأشه عنه بکذا مأشاً؛ دور کرد او را از آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رندیدن باران زمین را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تفتیک
لغتنامه دهخدا
تفتیک . [ ت َ ] (اِ) پشمی باشد نرم که آنرا از زیر موی بز بشانه برآرند واز آن شال و تکیه ٔ نمد و امثال آن سازند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). پشم نرم که کرک و گلفر گویند و از آن شال بافند. (فرهنگ رشیدی ) : قاری حقیقتی دان کردن ببر سقرلاطتفتی...
-
ماخوری
لغتنامه دهخدا
ماخوری . (اِ) لحنی از الحان موسیقی . و شاید ماهور (؟). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در رسائل اخوان الصفا آمده است : و من حذق الموسیقار ان یستعمل الالحان المشاکلة للازمان فی احوال المشاکلة بعضها لبعض و هو ان یبتدی ٔ فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب ...
-
ماشه
لغتنامه دهخدا
ماشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) به معنی انبر باشد و آن افزاری است زرگران و مسگران و آهنگران را و عربان کلبتان خوانند. (برهان ). آلتی است آهنی آهنگران را که گرم کرده بدان می گیرند و گاهی چیز محکم را بدان به زور می کشند به هندی سنداسی گویند. (آنندراج ). انبر...