کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماسوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماسوره
لغتنامه دهخدا
ماسوره . [ رَ /رِ ] (اِ) ماشوره . (ناظم الاطباء). نی باریک که یک سر آن را در دهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارندو بمکند. (فرهنگ فارسی معین ). مطلق نی : چو ماسوره ٔ هند باری به رنگ میان آکنیده به تیر خدنگ . نظامی .یکی پرسید از آن داننده مجنون که ع...
-
جستوجو در متن
-
ماسورگک
لغتنامه دهخدا
ماسورگک . [ رَ گ َ ] (اِ مصغر) ماسوره ٔ کوچک : سر او بسته به پنهان زدرون عمداسر ماسورگکی در سر او پیدا. منوچهری .و رجوع به ماسوره شود.
-
میشعة
لغتنامه دهخدا
میشعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِ) ماسوره دان . (مهذب الاسماء).
-
زغونه
لغتنامه دهخدا
زغونه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) زغوته . (برهان ). ریسمان که بر دوک ریسند و آنرا... ماسوره نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به زغوته شود.
-
زغوته
لغتنامه دهخدا
زغوته . [ زَ ت َ / ت ِ ] (اِ) گروهه ٔ ریسمان خام که بر دوک پیچیده شود، و بجای فوقانی ، نون هم به نظر آمده است (زغونه ). (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || مخفف زاغوته هم هست که ماسوره باشد. (ناظم الاطباء). زاغوته . ماسور...
-
ماشوره
لغتنامه دهخدا
ماشوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نی کوچکی را گویند که جولاهگان ریسمان برآن پیچند از برای بافتن . (برهان ) (از ناظم الاطباء).نی پاره ٔ کوچک میان تهی که جولاهگان دارند و ریسمانی بر آن پیچیده در ماکو نهند و جامه ببافند. (آنندراج ). نی میان تهی که جولا ریسمان بر...
-
هندباری
لغتنامه دهخدا
هندباری . [ هَِ ] (ص نسبی ) هندی . از هند. مربوط به هند : فرمود تا از هندباری فرجی ساختند. در آن ولایت جامه ٔ هندباری اهل عزا می پوشیدند. (مناقب العارفین ).چو ماسوره ٔ هندباری به رنگ میان آگنیده به تیر خدنگ .نظامی .
-
جهره
لغتنامه دهخدا
جهره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) بر وزن بهره ، چرخی باشد که جولاهگان به آن ریسمان در ماشوره پیچند. (برهان ). چرخه که جولاهگان بدان ریسمان در ماسوره کنند و آن ببای فارسی نیز آمده . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). چهره . چرخه . چرخ .
-
کلالک
لغتنامه دهخدا
کلالک . [ ک ُ ل َ ] (اِ) کلاله . کاکل . پرچم . موی مجعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : موی سر او تا به دوش در هر طرف هزار کلالک چو ماسوره ای غالیه آویخته و زره داود بر هم ریخته . (تاریخ طبرستان ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاته شود.
-
دفین
لغتنامه دهخدا
دفین .[ دَف ْ ف َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ دف ، که نظام قاری آنرا توسعاً در معنی دفه ، که آلت جولاهان است ، بکار برده :ز چرخ قز آوازه ٔ سوره خاست ز دفین فغان بهر ماسوره خاست .و رجوع به دفه شود.
-
مشتوت
لغتنامه دهخدا
مشتوت . [ م َ ](ع ص ) پراکنده . || (اِ) تارهای جامه قبل از بافتن . (غیاث ) (آنندراج ). || چوب جولاهان که بر آن پارچه وقت بافتن پیچند و نورد نیز گویند و به عربی منوال خوانند. (فرهنگ رشیدی ) : به دفه ٔ جد و ماسوره و کلاوه ٔ چرخ به آبگیر و به مشتوت و می...
-
برنگ
لغتنامه دهخدا
برنگ . [ ب َ رَ] (اِ) جرس و درای . (برهان ) (آنندراج ) : چو ماسوره ٔ هند باری برنگ میان آکنیده به تیر خدنگ . نظامی .|| غلق در خانه . || کلید، که عربان مفتاح خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کلید و دربند. (ناظم الاطباء).
-
دوکچه
لغتنامه دهخدا
دوکچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دوک کوچک . (ناظم الاطباء). به معنی دوک است .(آنندراج ). مصغر دوک ، ماسوره ای که در کلوک گذارند وکرباس بافند. (از شعوری ج 1 ورق 454). || پود. پود پیچ و ماکو. (ناظم الاطباء). || در آذربایجان (خلخال ) بسته ٔ مخروطی شکل نخ...
-
پناغ
لغتنامه دهخدا
پناغ . [ پ ِ ] (اِ) منشی و دبیر و نویسنده را گویند. (برهان قاطع) : ضمیر من بود آن بلبلی که گاه بیان به پیش او بود ابکم زبان تیز پناغ . منصور شیرازی . || تار ابریشم . (برهان قاطع) : تو سیمین فغی من چو زرّین پناغ تو تابان مهی من چو سوزان چراغ . ؟|| بیض...