کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماسه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماسة
لغتنامه دهخدا
ماسة. [ ماس ْ س َ ] (ع ص ) حاجة ماسة؛ یعنی حاجت سخت . (منتهی الارب ). حاجت سخت و مهم . (ناظم الاطباء). حاجت مهم . (از اقرب الموارد). || بینهم رحم ماسة؛ یعنی میان ایشان خویشی نزدیکی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ماسه زار
لغتنامه دهخدا
ماسه زار. [ س َ / س ِ ] (اِمرکب ) صحرایی که ماسه ٔ نرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل کلمه ٔ «سابلیر» فرانسوی انتخاب کرده است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 99 شود.
-
ماسه زی
لغتنامه دهخدا
ماسه زی . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) در ماسه زینده . (اصطلاح جانورشناسی ) جانوری که در ماسه زندگی کند. (فرهنگ فارسی معین ). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل «آرِنیکل » فرانسوی انتخاب کرده است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 131 شود.
-
جستوجو در متن
-
ساعت رملی
لغتنامه دهخدا
ساعت رملی . [ ع َ ت ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت ریگی . ساعت سنگی . ساعت شنی . ساعت ماسه ای . ریگدان . رجوع به ساعت ماسه ای شود.
-
ساعت سنگی
لغتنامه دهخدا
ساعت سنگی . [ ع َ ت ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ساعت ماسه ای شود.
-
ساعت شنی
لغتنامه دهخدا
ساعت شنی . [ ع َ ت ِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ساعت ماسه ای شود.
-
ساعت ریگی
لغتنامه دهخدا
ساعت ریگی . [ ع َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت رملی . ساعت شنی . رجوع به ساعت ماسه ای شود.
-
خاک زرگری
لغتنامه دهخدا
خاک زرگری . [ ک ِ زَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماسه ای است که جهت قالب گیری در درجه میریزند. این خاک را با آب و گاهی با روغن آمیخته می کنند و گاهی این خاک را در شیشه درست می کنند.
-
باراثر
لغتنامه دهخدا
باراثر. (اِخ ) نام باتلاقهائی و دریاچه ای در سیربونید بین مصر و سوریه که دارای طول و عمق زیاد و عرض بسیار کمی بود و سواحل آنرا بادهای جنوبی از ماسه و ریگ میپوشاند چنانکه دریاچه ٔ مزبور مانند زمین بنظر می آمد و مسافر فریب ظاهر را خورده پا روی ماسه ای ...
-
میشم
لغتنامه دهخدا
میشم . [ م َ ش َ ] (اِ) چیزی است که در نوعی از سنبل باشد عطاران او را ردقه گویندو آن زهری است که در یک ساعت بکشد و بعضی گویند میوه ٔ درختی است که لون او سیاه و کریه بود. خسکی گوید دانه ای است که از یمن به اطراف برند و اهل یمن و حجاز او را در عطرها و ...
-
ادرفرکال
لغتنامه دهخدا
ادرفرکال . [ اَ دَ ف ِ ] (اِخ ) ناحیه ای بمغرب از سرزمین بربر در کنار بحرالمحیط از اعمال اغمات و سوس الأقصی نزدیک آنست و در مغرب آن رباط ماسّة واقع است در نحرالبحر و در برابر آن در سمت جنوب لمطة است و درقرب آن از جهت مشرق تامدَلت است و سپس بخش شرقی ...
-
ظفرقطورا
لغتنامه دهخدا
ظفرقطورا. [ ] (اِ) شریف گوید: کلمه ای است سریانی . نام گیاهی شعری که بیشتر در اراضی سنگلاخ و کوهستانی و سواحل ماسه ای و هم در بیابانها روید با ساقی درشت و خشن و پوستی نازک و زبر به درازای یک بدَست و نیم و آن را ریشه ای خشبی است که قسمت عمده ٔ آن بر ظ...
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (ص ، اِ) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بی چیز. (در تداول عوام ). || مردی بی سروپا. مردی سخت رذل . و در تداول لوطیان دشنام گونه ای است به معنی فقیرِ بَد. || (اصطلاح شطرنج ) آنکه هیچ مهره برای او نمانده جز شاه . یا شاه با یک یا دو پیاده ....
-
مصطکی
لغتنامه دهخدا
مصطکی . [ م َ طَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی ماستیخه ) صمغ زردرنگ که از درخت ضرو تراود. (یادداشت مؤلف ). یک نوع سم سقزی خوشبو و شبیه به کندر که آن را اراء و پلاجور و رماس و رماست و کیه نیز گویند و درخت آن را و کشک و ولمشک نامند. (ناظم الاطباء). صمغی اس...