کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماست بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ماست کشی کردن
لغتنامه دهخدا
ماست کشی کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل و نقل ماست را شغل خود قرار دادن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به ماست کش و ماست کشی شود.
-
ماست مالی کردن
لغتنامه دهخدا
ماست مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را که ممکن است موجب مرافعه و نزاع شود لاپوشانی کردن و آن را مورد توجیه و تأویل قرار دادن . رفع و رجوع کردن . سروته کاری را به هم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده )....
-
چشمه ماست بستن
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست بستن . [ چ َ م َ ب َ ت َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
چشمه ماست زر
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست زر. [ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «این چشمه نیز از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
چشمه ماست گاوان
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست گاوان . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «این چشمه نیز از چشمه های طغرلجرد زرند کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
چشمه ماست بندی
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست بندی . [ چ َ م َ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان است » (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
جستوجو در متن
-
آب بند
لغتنامه دهخدا
آب بند. [ آب ْ، ب َ ] (نف مرکب ) آنکه ماست و پنیر و سرشیر و خامه کند. || آنکه درزهای ظروف فلزین با موم مذاب یا قلعی سد سازد. || آنکه یخ گیرد.
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...
-
هم شهری
لغتنامه دهخدا
هم شهری . [ هََ ش َ ] (ص مرکب ) همشهر. مردمی که از یک شهر باشند یا در یک شهر زیست کنند : ... که همشهری من به بند اندر است به زندان به بیم و گزند اندر است . فردوسی .اگر حقی به باب همشهریان خود هم بگزارم و خاندانی بدان بزرگی را پیداتر کنم باید از من فر...
-
حقن
لغتنامه دهخدا
حقن . [ ح َ ] (ع مص ) حقنه کردن . (منتهی الارب ). اماله کردن . (اقرب الموارد). || بازداشتن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی ). نگاه داشتن بول و مانند آن . بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج ...
-
رهاننده
لغتنامه دهخدا
رهاننده . [ رَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) نجات دهنده . خلاص کننده . (فرهنگ فارسی معین ). ناجی . مخلص . مجیر. منجی . (یادداشت مؤلف ). آزادی بخشنده . آزادکننده : رهاننده ٔ ماست از اژدهانه کشتن بودرنج او را بها. فردوسی .ستایش گرفت آفریننده رارهاننده از بند...
-
قحط
لغتنامه دهخدا
قحط. [ ق َ ] (ع اِ) ضربت سخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || خشک سال . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) نایابی و کم یابی چیزی را مجازاً گویند. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). تنگی و کم یابی . || بی حاصلی . |...
-
نقرس
لغتنامه دهخدا
نقرس . [ ن ِ رِ ] (ع اِ) ورمی است در مفاصل با درد. (از مفاتیح ). درد پای . (زمخشری ) (مهذب الاسماء).نام دردی است که شدید باشد و خاص به انگشتان پای و شتالنگ پیدا می شود. (غیاث اللغات ). آماسی است و درد بند شتالنگ و بند انگشتان پا و اکثر اهل نعمت را عا...
-
عشقباز
لغتنامه دهخدا
عشقباز. [ ع ِ ] (نف مرکب ) عشق بازنده . آنکه عشقبازی کند. عاشق پیشه . (فرهنگ فارسی معین ). مرد شهوت پرست و عاشق و زن دوست . (ناظم الاطباء) : عشقبازان که به دست آرند آن حلقه ٔ زلف دست در سلسله ٔ مسجداقصی بینند. خاقانی .شهری بفتنه شد که فلانی ازآن ِ ما...
-
اخی فرخ
لغتنامه دهخدا
اخی فرخ . [ اَ ف َرْ رُ ] (اِخ ) ابن امیر بسطام جاکیر. آنگاه که میرزا سعد وقاص حاکم قم از فرمان میرزا شاهرخ مبنی بر اطلاق امیر بسطام که در بند او بود، سرپیچید و قتلق خواجه را در قم بر سر اغروق گذاشته بسطام را مصحوب خویش برداشته نزد امیر قرایوسف ترکما...