کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماست با پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مرغانه ماست
لغتنامه دهخدا
مرغانه ماست . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) طعامی که از تخم مرغ و ماست و روغن کنند. خورش که از تخم مرغ و ماست کنند. طعامی که از خایه ٔ مرغ و ماست کنند. نیمرو که ماست در آن کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ماست کشی کردن
لغتنامه دهخدا
ماست کشی کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل و نقل ماست را شغل خود قرار دادن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به ماست کش و ماست کشی شود.
-
ماست مالی کردن
لغتنامه دهخدا
ماست مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امری را که ممکن است موجب مرافعه و نزاع شود لاپوشانی کردن و آن را مورد توجیه و تأویل قرار دادن . رفع و رجوع کردن . سروته کاری را به هم آوردن و ظاهر قضایا را به نحوی درست کردن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده )....
-
چشمه ماست بستن
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست بستن . [ چ َ م َ ب َ ت َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
چشمه ماست زر
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست زر. [ چ َ م َ زَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «این چشمه نیز از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
چشمه ماست گاوان
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست گاوان . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «این چشمه نیز از چشمه های طغرلجرد زرند کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
چشمه ماست بندی
لغتنامه دهخدا
چشمه ماست بندی . [ چ َ م َ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای از چشمه های طغرلجرد بلوک زرند کرمان است » (از مرآت البلدان ج 4 ص 245).
-
جستوجو در متن
-
جغرات با
لغتنامه دهخدا
جغرات با. [ ج ُ ] (اِ مرکب ) آش ماست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
ماستوا
لغتنامه دهخدا
ماستوا. (اِ مرکب ) رجوع به ماستو و ماست با شود.
-
اسپیدبا
لغتنامه دهخدا
اسپیدبا. [ اِ ] (اِ مرکب ) آشی را گویند که در آن ترشی نباشد. آش بی ترشی . آش ساده . || شوربای ماست را گویند. اسفیدباج . اسفیدباجه . ماست با. (شعوری ).
-
کبربا
لغتنامه دهخدا
کبربا. [ ک َ ب َ ] (اِ مرکب ) آش کبر باشد چنانکه آش ماست را ماست با گویند چه با بمعنی آش است . (برهان ) (آنندراج ). آش کبر. (ناظم الاطباء). کبروا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کوربا. کوروا. کبریه لصفیه . اصفیه . (یادداشت مؤلف ).
-
جلیحة
لغتنامه دهخدا
جلیحة. [ ج َ ح َ ] (ع اِ) شیر و ماست با روغن . (شرح قاموس ).
-
ماستو
لغتنامه دهخدا
ماستو. (اِ مرکب ) ماستونه . ماستینه . دوغ صاف کرده ٔ ستبر کرده ٔ خشک کرده . || ماستوا. آش ماست . (از ناظم الاطباء) (از جانسون ). و رجوع به ماست با و ماستابه شود.
-
با
لغتنامه دهخدا
با. (اِ) ابا. باج (در تعریب ) بمعنی آش . این کلمه مضاف باسامی آشها آید مانند: ماست با و زیره با و کدوبا وامثال آن . (برهان ) (هفت قلزم ). بمعنی آش است بمعنی سکبا و زیربا و شوربا. حکیم سنائی گفته : کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما که هست مطبخ ما را بجای...
-
رثو
لغتنامه دهخدا
رثو. [ رَث ْوْ ] (ع اِ) ماست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شیر تازه با شیر ترش مخلوطشده . (ناظم الاطباء).