کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مازار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مازار
لغتنامه دهخدا
مازار. (اِ) عطار و گیاه فروش را گویند. (برهان ). عطار و دوافروش . (ناظم الاطباء).
-
مازار
لغتنامه دهخدا
مازار. (فعل نهی ) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده . (برهان ) (آنندراج ). کلمه ٔ فعل یعنی میازار و آزار مده . (ناظم الاطباء). دوم شخص مفرد نهی از «آزردن ». میازار. نیازار. آزار مده . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف میازار است . (انجمن...
-
واژههای همآوا
-
مئزار
لغتنامه دهخدا
مئزار. [ م ِءْ ] (ع اِ) مئزر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به مئزر شود.
-
معذار
لغتنامه دهخدا
معذار. [ م ِ ] (ع اِ) پرده . || حجت و برهان . ج ، معاذیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مازاری
لغتنامه دهخدا
مازاری . (ص نسبی ، اِ) منسوب به مازار. عطاری . دکان عطاری . (ناظم الاطباء).
-
خو داشتن
لغتنامه دهخدا
خو داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) معتاد بودن . (یادداشت بخط مؤلف ) : آزردن ما زمانه خو داردمازار از او، گرت بیازارد.ناصرخسرو.
-
مالای
لغتنامه دهخدا
مالای . (فعل نهی ) مخفف میالای است که منع از آلوده کردن باشد یعنی آلوده مکن . (برهان ). مخفف میالای است مانند مازار که میازار باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). دوم شخص مفرد نهی از آلاییدن و آلودن . آلوده مکن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خدای دان
لغتنامه دهخدا
خدای دان . [ خ ُ ] (نف مرکب ) خدادان . خدای شناس . عارف . پیرو احکام خدا. (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار.ناصرخسرو.
-
گزاف گفتن
لغتنامه دهخدا
گزاف گفتن . [ گ ُ / گ ِ / گ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) لاف زدن . عبث گفتن . بیهوده گفتن .به دروغ چیزی را بر خود بستن که ندارد : گفت خر آخر همی زن لاف لاف در غریبی بس توان گفتن گزاف . مولوی .چو گزافی نگفت از او مازارگفت چیزی که برده ای بازآر.اوحدی .
-
مساوا
لغتنامه دهخدا
مساوا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) صورت مخفف مساواة. برابری . معامله ٔ به مثل . مکافات . پاداش . مساوات . رجوع به مساوات شود : آزار مگیر از کس برخیره و مازارکس را مگر از روی مکافات و مساوا. ناصرخسرو.حلم حق گرچه مساواها کندچونکه از حد بگذرد رسوا کند.مولوی ...
-
خدای پرست
لغتنامه دهخدا
خدای پرست . [ خ ُپ َ رَ ] (نف مرکب ) خداپرست . پرستنده ٔ خدای . دیندار.مؤمن . مقابل خلق پرست . مقابل هوای پرست : خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخردگهی خدای پرست و گهی گنهکاریم . ناصرخسرو.اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصر...
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [م ُ ل ِ ] (ع ص ) اخلاص کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی ریا و سمعه ٔ در عمل . خالص و صاف و پاک و بی غش و صادق و دوست حقیقی و بی نفاق و مطیع و فرمانبردار. (از ناظم الاطباء). صمیم . بی ریا: سلطان آن فرمود در با...
-
آزاردن
لغتنامه دهخدا
آزاردن . [ دَ ] (مص ) (از پهلوی آزاریتن ، بمعنی خستن و رنجانیدن ) ایذاء. اذیت . رنجاندن . رنجه کردن . گزند و صدمه و آسیب رسانیدن . آزردن . آزار دادن . عذاب دادن . خرابی و ویرانی کردن . بریدن . خستن . ریش و افکار کردن . بخشم آوردن . آزرده شدن . رنجیدن...