کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارگزیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مارگزیده
لغتنامه دهخدا
مارگزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مارزده . آنکه مار او را زده باشد. سلیم . مسلوم . ملدوغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم . (ترجمان القرآن ) (دهار). لدیغ. (منتهی الارب ) (دهار). ملدوغ . (منتهی الارب ) : سلیم مارگزیده بود به لفظ عرب وی از گزی...
-
جستوجو در متن
-
مارگزیدگی
لغتنامه دهخدا
مارگزیدگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت مارگزیده . رجوع به مارگزیده شود.
-
عدد
لغتنامه دهخدا
عدد. [ ع ِ دَ ] (ع مص ) برانگیخته شدن درد مارگزیده بعد از مدت . (منتهی الارب ). برانگیخته شدن درد مارگزیده پس از یک سال . (از اقرب الموارد).
-
ملدوغ
لغتنامه دهخدا
ملدوغ . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده و نیش خورده ٔ عقرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مارگزیده و کژدم گزیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدیغ. ملسوع . سلیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اصبع ملدوغ بر در دفع شردر تعدی و هلاک تن ن...
-
دیوگرفته
لغتنامه دهخدا
دیوگرفته . [ وْ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جن زده . مصروع . دیودیده . دیودار. دیوزده : لرزان به تن چو دیوگرفته پیچان بجان چو مارگزیده .مسعودسعد.
-
لدیغ
لغتنامه دهخدا
لدیغ. [ ل َ ] (ع ص ) مارگزیده . ج ، لدغی . (منتهی الارب ). ملدوغ . سلیم (از قبیل نام زنگی کافور). || گزنده . مار گزنده . (دهار) : صد دریچه و در سوی مرگ لدیغمیکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.مولوی .
-
اصفر سلیم
لغتنامه دهخدا
اصفر سلیم . [ اَ ف َ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام معجونی است که بواسطه ٔ داشتن زعفران بدان اصفر گویند. و مارگزیده را نافع بود. معجونی است ، سلیم آنرا بساخت و چون زعفران دارد آنرا اصفر خواندند. (از بحر الجواهر).
-
گزیده
لغتنامه دهخدا
گزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف ) دندان زده . (آنندراج ). نیش زده ، چون : سگ گزیده ، مارگزیده و کژدم گزیده : گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افسون . ناصرخسرو.سگ گزیده ز آب ترسد از آن ترسم از آب دیدگان برخاست . خاقانی .تا تریاق از عراق...
-
نوحه کنان
لغتنامه دهخدا
نوحه کنان . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شیون کنان . در حال نوحه کردن : چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته . خاقانی .شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری .نظامی .
-
مارزده
لغتنامه دهخدا
مارزده . [ زَ دَ / دِ ](ن . مف . مرکب ) مارگزیده . سلیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که مار وی را گزیده باشد : مهره ٔ مار بهر مارزده ست به کسی کز گزند رست مده .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 800).
-
مسلوم
لغتنامه دهخدا
مسلوم . [ م َ ] (ع ص ) مارگزیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سلیم . (منتهی الارب ). || پیراسته : أدیم مسلوم ؛ پوست پیراسته به برگ سَلَم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ادیمی پیراسته به سلم . (مهذب ...
-
معادة
لغتنامه دهخدا
معادة. [ م ُ عادْ دَ ] (ع مص ) بعد یک سال برانگیخته شدن درد مار گزیده و گویند عادته اللسعة و منه الحدیث : مازالت اکلة خیبر تعادنی یعنی همیشه عود می کند لقمه ٔ خیبر که زهرآلوده بود. عِداد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). درد مارگ...
-
افعی گزیده
لغتنامه دهخدا
افعی گزیده . [ اَ گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه افعی او را گزیده باشد.- امثال : افعی گزیده از شکل ریسمان می ترسد ؛ یعنی کسی که از موذیی آزاری کشیده باشد همیشه از مثل و شبیه او ترسد. مارگزیده از ریسمان می ترسد از مترادفات او است . (آنندراج ) (از مج...
-
بشیر نشاندن
لغتنامه دهخدا
بشیر نشاندن . [ ب ِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) در ولایت رسم است که زهرداده و مارگزیده را در شیر می نشانند تا دفع سمیت کند. (آنندراج ) : گویا بیاد تو [ (کذا ظ: همه ) ] شبهای ماهتاب مارم گزیده است و بشیرم نشانده است . (از آنندراج بی ذکر نام شاعر).آنکه بشیرم ن...