کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارپیچی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حلزونی
لغتنامه دهخدا
حلزونی . [ ح َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به حلزون . || خط یا شکل شبیه بحلزون . مارپیچی . (فرهنگ فارسی معین ). || پیچاپیچ . پیچ پیچ مانندصدف و خانه ٔ حلزون . بشکل حلزون . مارپیچ . مارپیچی .
-
سفلیس
لغتنامه دهخدا
سفلیس . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرضی عفونی و ساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور مستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است . کوفت . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به...
-
شکم پایان
لغتنامه دهخدا
شکم پایان . [ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) حیوانات بطنی رجلی . (لغات فرهنگستان ). شکم پاییان . ج ِ شکمپای . (اصطلاح جانورشناسی )رده ای از نرم تنان که دارای سرمشخص و در قسمت شکم دارای ماهیچه ای هستند که بر روی آن می خزند. صدف این نرمتنان یک پارچه و مارپیچی اس...
-
دلفین
لغتنامه دهخدا
دلفین . [ دِ ] (اِ) گیاه یکساله یا دائمی از نوع دلفینیوم با خوشه های مارپیچی دراز از گلهای زیبا. انواع یکساله ٔ آنرا معمولا زبان درقفا می گویند و گلهای سفید، قرمز، صورتی یا ارغوانی دارد. نوع دائمی آن معمولا گلهای سفید یا کبود می دهد. (از دائرة المعار...
-
سیفلیس
لغتنامه دهخدا
سیفلیس . (فرانسوی ، اِ) سفلیس . سیفیلیس . مرض عفونی وساری که به ارث بطور مادرزادی به افراد منتقل میشود. عامل این ناخوشی باسیلی است مارپیچی بنام ترپونم پال این مرض بطور غیرمستقیم از افراد مبتلی به افراد سالم قابل سرایت است . کوفت . (فرهنگ فارسی معین )...
-
کاترکانتون
لغتنامه دهخدا
کاترکانتون . [ تُن ْ ] (اِخ ) (دریاچه ٔ) (به آلمانی فیروالدشتترسه ) دریاچه ٔ سوئیس که رود «رس » در آن میریزد،و آن میان بخشهای «اوری » و «انتروالد» و «شویتز» و «لوسرن » واقع در دره ٔ مارپیچی که از کوهها بوجود آمده محصور است و مناظر عالی و دلکش در اطرا...
-
کهکشان
لغتنامه دهخدا
کهکشان . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کاه کشان نیز گویند و به تازی مجره خوانند. (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه کشان است ، و آن سفیدیی باشد که شبها به طریق راه در آسمان نماید، و آن از بسیاری ِ ستاره های کوچک نزدیک به هم است و عربان مجره می گویند. (برهان ) (...
-
نومولیت
لغتنامه دهخدا
نومولیت . (فرانسوی ، اِ) جانورانی تک سلولی از رده ٔ روزن داران که دارای صدفی مارپیچی و کم ضخامت شبیه سکه بوده اند و صدف آنها مشتمل بر تعداد زیادی خانه های کوچک بود که همیشه آخرین خانه محل زندگی حیوان بوده است ، این جانوران در دوران سوم زمین شناسی بسی...
-
طاوسی
لغتنامه دهخدا
طاوسی . [ وو ] (اِ) از نوع گیاهان دولپه ای و طایفه ٔ سه برگچه ای هاست . گیاهی علفی یا درختچه ای است و دارای گونه های مختلف میباشد. گونه های آن طاوسی معمولی یا ژنیست تنکتوریا است که برگهای آن ساده هستند. و دیگر طاوسی بالدار یا ژنیستاساژیتالیس که تقریب...
-
فنر
لغتنامه دهخدا
فنر. [ ف َ ن َ ] (از ترکی ، اِ) (از ترکی فنار) آلتی فلزی که دارای قوه ٔ ارتجاعی است : فنر ساعت . (فرهنگ فارسی معین ). آهنی قابل خمیدن و پیچ خوردن که در ساعت ، پیانو، تختخواب بصورت مارپیچی به کار رود ونیز در حشو صندلی و نیمکت و غیره گذارند. (یادداشت م...
-
مرغ بهشتی
لغتنامه دهخدا
مرغ بهشتی . [ م ُ غ ِ ب ِ هَِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرغی که نسبت به بهشت دارد. || کنایه از محبوب و معشوق : ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت ؟ حافظ.|| (اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ سبکبالان و از دسته ٔ دندانی نوکان ...
-
گاوزبان
لغتنامه دهخدا
گاوزبان . [ زَ ] (اِ مرکب ) در کردی آزمان غا ، مازندرانی آن کوزاوان است ، معرب آن «کاوزوان ». (دزی ج 2 ص 435) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حشیشی است که آن را به زبان عربی لسان الثور خوانند. گرم و تر باشد نزدیک به اعتدال و بعضی گویند سرد و تر است . س...
-
استیرلینگ
لغتنامه دهخدا
استیرلینگ . [ اِ ] (اِخ ) (کنتی ...) استیرلینگ شایر . سرزمینی است در وسط اسکاتلند و از سمت شمال به پرتشایر و از سوی شمال شرقی به کلاکمانان شایر و خلیج فرث از جانب جنوب شرقی به لین لیث گوشیر از جهت جنوب به لانارک و قسمت مجزای دمبارتون شایر محدود است ....
-
لور
لغتنامه دهخدا
لور. (اِ) قسمی از شیر که زفت شود چون پنیری ریزه آنگاه که شیر ببرد. حالوم . شیراز. (سروری ). قسمت بسته شده ٔ شیر بریده . ماده ٔ پنیری که از شیر بریده و کلچیده حاصل آید و آن غذائی ثقیل است و با شکر یا شیره خورند. محمدبن یوسف هروی در بحر الجواهر گوید: ا...
-
غلیان
لغتنامه دهخدا
غلیان . [ غ َل ْ /غ ِل ْ ] (اِ) لفظ غلیان بمعنی حقه استعمال شود، چرا که آب حقه بسبب کشیدن به جوش می آید. بعضی غین را به قاف بدل کرده قلیان به کسر قاف خوانند، و بعضی گویندغلیان به فتح اول و دوم لفظ عربی است بمعنی جوش ، دراین صورت به فتح اول باید باشد ...