کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (اِخ ) (سنت ...) نامی است که در فرنگ به مریم (مادرعیسی ) دهند. و رجوع به مریم در همین لغت نامه شود.
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (اِخ ) پزشک فرانسوی (1853-1940 م .) نویسنده ٔ معتبر عصب شناسی . (از لاروس ).
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (اِخ ) یا «چرمیس ها» نام قومی است در روسیه که بر ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند.(از لاروس ). و رجوع به چرمیس در همین لغت نامه شود.
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (اِخ ) ابن ایوب سلطان نصارای بیت المقدس و معاصر الظافر باﷲ علوی پادشاه مصر بود . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به نامه ٔ دانشوران ص 445 شود.
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (اِخ ) دهی از دهستان زنجانرود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 314 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (حامص ) مار بودن . زهرآگین بودن . گزنده بودن : ماری است گزنده طمع که ماران زین مار برند ای رفیق ماری .ناصرخسرو.
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (ص نسبی ، اِ) منسوب به مار: کله ماری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کله ماری شود. || نام گلی که گیاه آن شکل مار دارد. قسمی گل از تیره ٔ کاکتوسها که شکل مار دارد با خار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . (ص ) هلاک شده و کشته گردیده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کشته بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526). کشته وهلاک شده و پایمال گشته . (ناظم الاطباء) : اگر ماری و کژدمی بود طبعش به صحراش چون مار کردند ماری . عسجدی (از لغت فرس اسدی ).|| (اِ) در ترکی...
-
ماری
لغتنامه دهخدا
ماری . [ ری / ری ی ] (ع اِ) گوساله ٔ سپید تابان بدن درست پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوساله ٔ سپید تابان بدن . (ناظم الاطباء). گوساله ٔ نرم و تابان بدن سفید و ماریة مؤنث آن .(از اقرب الموارد). || گلیم خرد با خطهای دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
کله ماری
لغتنامه دهخدا
کله ماری . [ ک َل ْل َ / ل ِ ] (ص نسبی مرکب ) با جمجمه ای شبیه به سر مار. که سری چون مار دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ مرکب ) نوعی مرغ خانگی (ماکیان ) که سر باریک دارد. نوعی از مرغان خانگی که سرهای باریک چون سر مار دارند. (یادداشت به خط م...
-
گجک ماری
لغتنامه دهخدا
گجک ماری . [ گ َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، در 190000گزی جنوب خاوری کهنوج سر راه مالرو رمشک به گابریک . سکنه ٔ آن 8 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
درخت ماری
لغتنامه دهخدا
درخت ماری . [ دِ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت زینتی از نوع کاتالپا با برگهای پهن بشکل دل خوشه های بزرگ ، گلهای سفید و نیامهای باقلائی بزرگ . جنس های آن در آسیا مخصوصاً هندوستان و امریکای شمالی دیده میشود. (از دائرةالمعارف فارسی ).
-
ماری آنتوانت
لغتنامه دهخدا
ماری آنتوانت . [ ن ِ ] (اِخ ) (1755 - 1793 م .) دختر فرانسوا امپراتور ژرمن و ماری ترز، در وین متولد گردید و در سال 1770 با ولی عهد فرانسه «لوئی شانزدهم » ازدواج کرد. بی احتیاط و مسرف و دشمن اصلاحات بود و بسرعت در میان مردم وجهه ٔ خود را از دست داد ول...
-
ماری الاسقف
لغتنامه دهخدا
ماری الاسقف . [ ی یُل ْ اُ ق ُ ] (اِخ ) رئیس و پیشوای فرقه ٔ ماریین . (از الفهرست ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماری دانژو
لغتنامه دهخدا
ماری دانژو. [ ژُ ] (اِخ ) (1404-1463 م .) ملکه ٔ فرانسه و دختر «لوئی دوم ، دوک دانژو» و همسر شارل هفتم بود. (از لاروس ).