کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماره
لغتنامه دهخدا
ماره . [ رَ/ رِ ] (اِ) دفتر حساب باشد و آن را اواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). دفتر حساب ، مخفف آماره . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). به معنی حساب و محاسبه ٔ دفتر باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). ماره =مار=امار=آمار، از ریشه ٔ «مر» به معنی بخاطرآوردن ...
-
ماره
لغتنامه دهخدا
ماره . [ رِ ] (اِخ ) دوک باسانو و سیاستمدار فرانسوی (1763-1839 م .) او در سال 1811 وزیر امور خارجه ٔ کشور فرانسه و در دوران «صدروزه » دبیر کل دولت بود. (از لاروس ).
-
ماره
لغتنامه دهخدا
ماره . [ مارْ رَ ] (ع ص ) مارة. تأنیث مارّ. گذرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || رهگذر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- حق الماره ؛ حقی که رهگذر بر میوه ٔباغی و جز آن دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اصطلاح فقهی ) حقی که بموجب آن رهگذر که از جو...
-
ماره
لغتنامه دهخدا
ماره .[ ] (اِخ ) (تلخی ) موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا.برخی را گمان چنان است که ماره در نزد عین حواره دروادی اماره واقع است و آب این چشمه بسیار تلخ است ولی بعضی آن را غرقه دانسته اند. (قاموس کتاب مق...
-
واژههای مشابه
-
دائره ٔ ماره باقطاب اربعة
لغتنامه دهخدا
دائره ٔماره باقطاب اربعة. [ ءِ رَ / رِ ی ِ مارْ رَ / رِ ب ِ اَ ب ِ اَ ب َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دایره ای که بر دو قطب منطقةالبروج و هر دو قطب معدل النهار و هر دو میل کلی میگذرد. هی المارة بقطبی معدل النهار و بقطبی البروج . و قطبا هذه الدائرة ...
-
جستوجو در متن
-
مار
لغتنامه دهخدا
مار. (اِ) دفتر و حساب و محاسبه . (برهان ) . بمعنی حساب نیز آمده که آن را آواره و آماره و ماره نیز گویند. (آنندراج ). حساب بود و آن را اماره و آمار و ماره نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). محاسبه و دفتر حساب . (ناظم الاطباء). || (ص ) حساب کننده و محاسب . ...
-
ممأرة
لغتنامه دهخدا
ممأرة. [ م ُ ءَ رَ ] (ع مص ) دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فساد کردن و دشمنی انداختن میان مردم . (از اقرب الموارد). مئار. (منتهی الارب ) || فخر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از...
-
رهگذری
لغتنامه دهخدا
رهگذری . [ رَ گ ُ ذَ ] (اِ مرکب ) راه تنگ . || محل بهم رسیدن دو راه یا بیشتر. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) عابر. مارّ. رهگذر. راهگذار. مسافر. ماره . (یادداشت مؤلف ): نغل ؛ کنده بود که رهگذریان جهت چارپایان در کوه و دشت بکاوند تا شب آنجا آرام گیرند. ...
-
قاضی خان
لغتنامه دهخدا
قاضی خان . (اِخ ) فخرالدین ابوالمحاسن حسن بن منصور ابوالقاسم محمودبن عبدالعزیز اوزجندی انصاری ، مکنی به ابویوسف از دانشمندان و در مذهب خود فتاوای مشهوری دارد. وی پیشوائی بزرگ و دریائی ژرف بود. در دقائق معانی غور داشت ، نزد امام شمس الائمه محمدبن عبدا...
-
دوائر
لغتنامه دهخدا
دوائر. [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دائرة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). ج ِ دایره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دائره و دایره شود.- دوائر ازمان ؛ مدارات روزانه را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).- دوائر فلکی ؛ دوایر عظام ، یعنی دایر...
-
دائره ٔ عظیمة
لغتنامه دهخدا
دائره ٔ عظیمة. [ ءِ رَ / رِ ی ِ ع َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دایره ٔ عظمی . هرصفحه ای که از مرکز کره بگذرد شکل حاصل از محل تقاطعکره با آن صفحه دایره ای بنام دائره ٔ عظیمه ایجاد کند. صاحب غیاث اللغات گوید: بدانکه دائره ٔ عظیمه آن را گویند که تنصی...
-
دایره
لغتنامه دهخدا
دایره . [ ی ِ رَ ] (ع ص ) دایرة. مؤنث دایر. دائرة. دورزننده . گردنده . || (اِ) دائرة. در اصطلاح هندسه شکلی باشد مسطح و مدور و خطی گرد وی درگرفته ، و در اندرون نقطه ای بمرکز، نقطه ای چنانکه خطهای مستقیم که از نقطه به محیط کشی همچند یکدیگر باشد و آن ن...
-
خلیج فارس
لغتنامه دهخدا
خلیج فارس . [ خ َ ج ِ ] (اِخ ) نام پیشرفتگی دریایی است در خشکی که بین ایران و شبه جزیره ٔ عربستان واقع است . طول آن 800هزار گز و از شطالعرب بسوی جنوب شرقی تا شبه جزیره ٔ مسندم در عمان ممتد است و از طریق دریای عمان با اقیانوس هند ارتباط دارد و تنگه ٔ ...