کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مارفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مارفش
لغتنامه دهخدا
مارفش . [ ف َ ] (اِخ ) کنایه از ضحاک ماران است . (برهان ) (آنندراج ). مارسار. (از فرهنگ رشیدی ). لقب ضحاک تازی است . (ناظم الاطباء) : بباید فریدون به شاهنشهی از آن مارفش کرد گیتی تهی . (گرشاسب نامه ).کس ار دیدمی من سزای شهی از این مارفش کردمی جان تهی...
-
مارفش
لغتنامه دهخدا
مارفش . [ ف َ ] (ص مرکب ) مار مانند. ماروش . همچون مار به روی و خوی .
-
جستوجو در متن
-
مارسار
لغتنامه دهخدا
مارسار. (اِخ ) مارفش . مارسا. از نامهای ده آک است که او را عربان ضحاک خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). لقب ضحاک است . (آنندراج ) (انجمن آرا).ضحاک ماران را گویند. (برهان ). مارفش . لقب ضحاک . (فرهنگ رشیدی ). ضحاک ظالم . (ناظم الاطباء) : که گاو سار فریدون به...
-
مارکتف
لغتنامه دهخدا
مارکتف . [ ک ِ ] (اِخ ) کنایه از ضحاک است . مارفش . ماردوش : گراین مارکتف اهرمن چهر مردبداند برآرد ز من وز تو گرد. (گرشاسبنامه ).رجوع به ضحاک شود.